Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

یه سانتیمتر بیشتر

آدم برفی‌ها معمولا مذکرن! این آدم برفی مونث توی بیمارستانمون امروز جلوی بخش ایستاده بود. عکس بزرگترش رو توی فتوبلاگم ببینید.

این روزها توی نمایشگاه بین المللی مشهد نمایشگاه مبلمان و دکوراسیون داخلی برپاست. دیشب به همراه یکی از دوستان دوران دانشجویی عمومی و همسرش که چند ماه پیش اینترنمون بود رفتیم نمایشگاه. نکته جالب شلوغ بودن غیرمنتظره نمایشگاه با وجود دمای ۸ درجه زیر صفر بود که توی هیچکدوم از نمایشگاههای قبلی مثل کامپیوتر یا کتاب که فکر می کردم شلوغ‌ترین نمایشگاهها هستن، ندیده بود. اوضاع طوری بود که برای پیدا کردن یک جای پارک توی پارکینگ وسیع نمایشگاه صبر و صف و نهایتا شانس بود که بعد از حدود نیم ساعت تونستیم وارد نمایشگاه بشیم. (آخه منو چه به مبلمان و دکوراسیون!)
یکی از ویژگیهای نمایشگاه مشهد اینه که چند تا غرفه ثابت توی محوطه و به صورت جدا از غرفه‌های اصلی داره و به فروش لوازم ایمنی و آتش‌نشانی، شیرآلات، رستوران و یک غرفه هم به ترشی‌جات اختصاص دارن. این غرفه آخری،‌ یعنی ترشی‌جات فانکشنال‌ترین غرفه نمایشگاه برای منه! آخه دفعه پیش که حدود یه ماه قبل رفتم نمایشگاه کامپیوتر یه شوری خریدم و حسابی خوش‌مزه بود! این شد که تنها خرید دیشب من از نمایشگاه مبلمان و دکوراسیون داخلی باز هم همون شوری باشه!!

¤ شبایی که برف میاد، هر چند دقیقه از پشت پنجره چشمم به بیرونه، چشم به راه یه سانتیمتر بیشتر

¤+  زیر پایم امروز صدای کراکل می‌داد. زمین، شاید پنومونی کرده

¤++ خوبیه بستنی خوردن توی این هوا اینه که دغدغه آب شدنش رو نداری

نظرات 38 + ارسال نظر
سپیده شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 23:43 http://gomshodegan.blogsky.com

کی می‌گه آدم‌برفی‌ها مذکرن؟!! اینجا هم تبعیض؟! ولی خدایی خیلی باحاله این خانوم برفی!! بخصوص لب‌هاش!!!

جدی شلوغ بود؟!! اتفاقا دیروز بابا می‌گفت با این هوا فکر کنم خود غرفه‌دارهام نرفته باشن نمایشگاه! مرسی ملت غیور مشهد!! خوشم میاد سرشار از انرژی‌ان!
منم شورررررررری! عاشقشم! فقط پدر محترم از بوش بدش میاد و باید یواشکی میل کنیم:(


برف... و من چشم انتظار یه سانت کمتر!
برعکس هر سال امسال ازش بدم میاد...
تنهاییم رو بیشتر به رخم می‌کشه و تموم برنامه‌های زندگیم رو بهم می‌زنه...

من که اولین بار بود مونث می دیدم.
برف کلا خوبه. یکی از معدود اتفاقاتیه که می تونه اینقدر زندگی آدم و برنامه‌هاش رو عقب بندازه!

تنها یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:36 http://dastyari.freeforums.org/

سلام دکتر
خسته نباشید...کاش نام شخصی که این آدم برفی
را ساخته هم ذکر میکردین...!!نکنه خودتون.... هر
کی که درستش کرده دستش درد نکنه ولی یک کم مثل
جادو گراست...راستی منظورم از سیر :من پزشک قطار
مسیر تهران-مشهد هستم..هر بار رفت و برگشت یک
سیر محسوب میشه..خیــــــــــلی سرد بود.شاد باشید.

سلام. راستش برای منم مجهوله سازنده‌ش کیه
آها. پس حسابی خسته نباشید

علی یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 15:13 http://medicineman.persianblog.ir

منم امسال ا ز نمایشگاه آی تی، چند تا تیله خریدم :D

:دی

ژاندارک یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 18:07 http://parastooyemohajer.blogfa.com

چه همه عکس از شهر من!!! آفرین به حسن انتخاب! D:

وقتی برف میاد من هم دعا می کنم تموم بشه و بعدش یه بارون اساسی بیاد!!!!!

اینجا نمایشگاه لوازم پزشکیه. مثلا گوشی پزشکی صاایران و این حرفا می فروشن! بعید نیست نمایشگاه مبلمان و صنایع چوب مشهد این همه شلوغ باشه با اون همه مبل فروشی که دوروبر شهرتونه!

:)
شهرتون واقعا قشنگه

0511 یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 23:04 http://www.sandylove.blogfa.com

سلام...
این برف منو یاد قدیما انداخت..مثه تعطیلی مدارسمون..
یادش بخیر..
راستی باهات موافقم برا نمایشگاه ..
من یه دوست دارم آمار کل نمایشگاه هارو داره سراسر ایران..
خیلی پایه اس..
راستی پرسیده بودین چرا 0511 آخه من عاشق شهرمم وهمینطور آدماش البته بیشتر مشهدیها..
قربونت بازم بیا

سلام.
ایشالا خدمت می رسیم

نیلوفر دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:06 http://nilouyee.blogfa.com/

وای چه پسته قشنگ و خوشمزه ای !
آدم برفی ـ نمایشگاه مبلمان و دکراسیون داخلی ـ شوری ـ بستنی . من که عاشق همه ی اینا هستم مخصوصا شوری ولی دکتر زیاد به این دستفروشا اعتماد نکنید معلوم نیست چی قاطی می کنن !
راستی این آدم برفی تون چرا حجاب اسلامی رو رعایت نکرده اصلا چه معنی داره زن موهاش از زیر روسری بزنه بیرون !!!

دست فروش که نبود! به حساب غرفه دائمی داره اونجا. ضمن اینکه آب نمکش غیر بهداشتی بودن احتمالیش رو تا حدودی رفع می کنه.
این آدم برفی فکر کرده اینجا خارجه!

پزشک۷۸ دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:37 http://78med.persianblog.ir

سلام
متاسفانه اینجا تینی پیک فیلتوره و من به هیچ عنوان ندیدم عکس رو...تو فوتو بلاگ هم ÷یداش نکردم و آرزو به دل موندم

سلام. یعنی فتوبلاگم رو کلا نمی تونی ببینی!؟!

لیلی دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:06 http://leily-and-leila.blogfa.com

من یه آدم برفی خیلی چاق و با نمک ساختم که البته مذکر بود ... اتفاقا وقتی می ساختمش فکر میکردم یه ابتکار به خرج بدم که متفاوت بشه ولی خداییش به ذهنم نرسید دختر بسازمش :)

:دی

سارا دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:01 http://jarahedivoone.persianblog.ir

سلام. خوبی.چه طوری. خوش میگذره . خوش به حالتون برف حسابی واستون اومده . حالی می کنین. شوری چیه ؟!!همون ترشیه . ما همچین چیزی نداریم که . ولی مشخصه خوش مزه است . الان بزاق دهنم ترشحش زیاد شد...
من با هر سه تا ستاره ای که نوشتی موافقم . بهترین خوراکی که تو این هوا می چشبه بستنیه ...

سلام. مرسی. تو خوبی؟ شوری یه جور سالاده که توی زمستونا می خورن و بجای سرکه از آب گوجه فرنگی و نمک اسفاده می شه. شیکمو!
اتفاقا الان هم دارم بستنی می خورم!

;) دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 13:41

سلام
خوبید؟
سرما نخوردید؟!
معلومه کسی که مبلمان به دردش نخوره باید شوری بخوره یا ...!
من اگه بودم از غرفه آتشنشانی خرید میکردم!!!
.
.
.
بله! کسی که توی برف بستنی بخوره و (خانوم برفی!) درست کنه بایدم پنومونی بگیره!! اونم از نوع استاف اورئوسیش!!!

سلام. مرسی. خداروشکر و گوش شیطون کر سرما نخوردم!!
یا چی؟! شیرینی؟! من؟! با این همه مریضی و پیری؟!
خرید غرفه آتشنشانی رو قبلا انجام دادم آخه
خانوم برفی هم کار من نیس

[ بدون نام ] دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 18:05

سوال من راجع به عکس پست قبله روز اول که اون عکسو گذاشتین من بی جهت فکر کردم یه پرده گلداره واصلا بهش توجه نکردم . یه روز بعد که اومدم وقتی روی عکس دقیق شدم و فهمیدم چیه حالت شوک بهم دست داد همش این عکس جلوی چشمم وشب هم که میخوابم فقط خواب اون دستو میبینم اقای دکتر شما هیچ دارویی سراغ دارین که بشه باهاش اون تصویرو فراموش کرد؟

موافقی یه سر به فتوبلاگم بزنی؟ شاید رفع شد و به دارو نیازی نشد

علی دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 19:47 http://medicineman.persianblog.ir

+ از کجا قاعده رمین رو پیدا کردی؟!
++ رابطه بستی خوردن و سرماخوردن چیه!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کراکلش منتشر بود
رابطه؟!‌ فعلا که هیچی

mary دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 20:11 http://architectmary.wordpress.com/

وای این نمایشگاه اینجا هم که بود خیلی شلوغ بود. ما که بخاطر معماری داخلی و بالا رفتن اطلاعات رفتیم ولی مردم رسما اومده بودن پیک نیک :)

منم بجز شوری دنبال یه چیز دیگه هم بودم که متاسفانه نیافتم :(

ایرمان دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 21:45

اصلا دلم نمی خواد موقع راه رفتن رو برفها یاد کراکل بایفتم!!!
شنیدم تو بخش روان رس کشی هست!دوستای من که الان روانند اصلا دل خوشی از بخش و خصوصا رزیدنت هاش ندارن!چه خبره؟؟؟
واقعا کاش یا اصلا برف نیاد یا انچنان بیاد که تعطیل بشه!!!!!!!!!

برف دیروز ولی خیلی کراکلی بود!
شاید اشکال از دوستای شما باشه یا از انتظارشون از بخش روان. این دوستاتون احیانا استاژرهای من که نیستن؟!

mary دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 23:13 http://architectmary.wordpress.com

اوه اوه دکی مشکوک می زنیها!!!!!!!! :)

نه بابا مشکوک کدومه دختر خوب!

دکتر گمشده سه‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1386 ساعت 00:10 http://drdarya74.blogsky.com

من عاشق خوردن بستنی کنار بخاری هستم!

بفرمایین

جوراب پاره و انگشت ازاد سه‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:11

اره منم این چند روز هی تمرین سمیو کردم! :)))

:)

آلبا سه‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:20 http://www.enoxaparin.blogfa.com

چه آدم برفی نازی! سازنده اش چی مونث بود یا مذکر؟ من می گم مذکر بوده....
تنها موردی که عاشق پنومونی هستم وقتیه که زمین مبتلا میشه و کراکلش هر چقدر منتشرتر بهتر....
شاد باشی .

نمی دونم. شاید.
مرسی دکتر. شما هم همینطور

مهسا سه‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:13

عجب اسم فوق العاده ای Deja vu... حالا که فرانسه می فهمم این کلمه فوق العاده دلنشین تره.

نظر لطف شماست

ورونیکا سه‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1386 ساعت 15:54 http://veronika.blogsky.com

حمیدم پارسال تو خونه از ساعت ۵ صبح تا ۸ صبح مشغول درست کردن یه آقای آدم برفی بود قدش از قد خود حمیدم بلند تر شده بود ...خیلی باحال شده بود ... اما امسال نه باهم برف بازی کردیم نه آدم برفی در کار بود :( منم بیشتر آدم برفیا رو مذکر دیدم دلیلش و نمی دونم شاید چون بابانوئلم مرده !

دیروز عصز تو سوز سرمای زمستون بستنی شکلاتی خوردم جاتون خالی خیلی مزه داد خوردنش یه ساعت طول کشید !:)

سلام من رو بهش برسون.
یک ساعــــــــــــــــــــــــــــــت؟!

سرمه سه‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1386 ساعت 17:27

نمونی زمین محشر بود دکتر ...

مرسی دکتر

فریدا چهارشنبه 26 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:52 http://frida-la-loca.blogfa.com

دکتر جون خب شما هم مزدوج بشی دیگه فقط شور نمیخری از نمایشگاه مبلمان ...
حالا فعلا خوش باش و برف بازی کن ... و بستنی بخور و اینها دیگه ...

:">

سارا چهارشنبه 26 دی‌ماه سال 1386 ساعت 15:11 http://dr-tranquil.persianblog.ir

سلام دکتر خوبین؟شما که اصولا سر نمیزنین ولی منم اصولا وقتی دلم بخواد پیام بزارم برام مهم نیست :) راستی منم راجع به شوری چیزی نمیدونستم! و اما آنچه مرا به آن داشت بنویسم بستنی بود! خوشحال شدم دیدم یه نفر الان بستنی میخوره همین:) خوش باشید

سلام
حالا بعد سالی این ورا اومدین!

چرا خوشحال حالا؟!

دختر مرده چهارشنبه 26 دی‌ماه سال 1386 ساعت 17:48 http://arameshdarowj.persianblog.ir

بله ابتکار بسیار چیز خوبیه!!!!
و همچنین ترشی ! مممممممممممممممممممم!!!!

کدوم ابتکار منظورتونه؟

آرزو چهارشنبه 26 دی‌ماه سال 1386 ساعت 21:09

منم عاشق برفم اما نه جند سانت... بلکه اونقدر که ازش اشباع شم و سراسر وجودمو بگیره.حیف که نه برفش هست و نه انجام این کار مقدوره.بستنی رو هم پایه ام.توی هوای برفی خیلی می چسبه.

زیبا مینویسید.

:)
نظر لطفتونه

crescendo پنج‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1386 ساعت 00:12 http://crescendo.persianblog.ir

اگه آفتاب هم آبش نمی کرد قطعا گشت منکرات به خاطر آرایش لبها و بیرون گذاشتن موهاش معدومش می کرد !

راستش امروز اصلا حالش خوش نبود
فک کنم منکرات بهش گیر داده بود

نیلوفر پنج‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:33 http://nilouyee.blogfa.com/

تو خارج که اصلا روسری سر نمی کنن !! D:

ما که نرفتیم! از کجا بدونیم!!

ایرمان پنج‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:34

نمی دونم!!شاید ار استاژرهای شما باشند.من که فامیلتونو نمی دونم که بفهمم با شمایند یا نه!!!

یکی از استاژرهامون کامنتی گذاشته که احساس کردم با منن!

استاژر پنج‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1386 ساعت 18:38

من نمیدونم چرا چشمای این خانوم برفی رو هر روز در میارن یک چشم دیگه جاش میذارن...
با کسب اجازه
فکر نمیکنم مشکل اینا باشه
بیشتر نگرانی از اینکه با وجود سختگیری هاتون نمرهایی که میدید نسبت به رزیدنتهای دیگه inappropriate باشه
یک نکته ای که در طول یک ماه جلب توجه میکرد این بود که همه رزیدنتها از جمله(چطور مگه؟) در طول مصاحبه به صورت مکرر و کلیدی استفاده میکردند
میگن وقتی بخش روان تموم میشه واسه همه تشخیص میذارن !DXگروه ما چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وبلاگ خوندنی دارید...وکامنتهای خوندنیتر...(از نمرمون کم نکنید)

موفق باشید

شاید چشماش شبا خوراکه جک و جونورای بیمارستان می شه. هوم؟
می دونی. این ایراد به سیستم وارده که معیارهای نمره دهی توی یک سطح مشترک توسط نمره ده های مختلف متفاوته و این مختص استاژری هم نیست. از اول دبستانش بگیر تا امتحان شفاهی بورد. و در طول تاریخ! همه مون یاد گرفتیم که خودمون رو با معیارهای نمره دهی هر جایی وفق بدیم. این ایراد هم چیزی نیس که به خودی خود ناپسند باشه. بالاخره یکی به نظم بیشتر اهمیت می ده، یکی به سواد،‌یکی به کار و .... اما در هر حال هم دانشجوها دستشون میاد که چه چیزایی توی هر بخش و روتیشن مهمه، و هم برای رزیدنت یه ماه زمان کافی هست تا بفهمه استاژرش چی هست، چی نیاز داره یاد بگیره و چی باید ازش تحویل بگیری. معمولا هم نمرات بخش از متوسط به بالاست، استثنا هم داره که دانشجوهای خیلی پرت و از طرف دیگه دانشجوهای خیلی تاپ هستن که باید نمره های دو سر طیف رو بگیرن.
شخصا اعتقادم اینه که سواد تئوری استاژر باید توی کلاسهای تئوری رشد کنه و سر بالین بیمار نحوه استفاده کردنش رو آموزش ببینه. بعلاوه یه سری مهارتهای خاص بخش ما هم لازمه پاس کردنشه. پس کار عملی و نظم برای نمره بخش اهمیت بالایی برام داره، و سواد رو سر امتحان چک می کنم.
از طرف دیگه اخلاق من اینه که ۲۹ روز اول بخش رو سخت می گیرم تا روز سی ام مجبور نباشم کاستی ها رو با نمره جبران کنم. شاید این باعث خاطره بدی از من بشه، ولی برای هر دو طرف اینطوری بهتره.
پس نگران نمره نباشید. appropriate بودن رو هم با رزیدنتهای دیگه نسنجین. با توقعی که ازتون می ره و ازتون خواسته شده بسنجین.
جمله (چطور مگه) خب گاهی راه فرار ما برای جواب دادن به سوالات بیماره، گاهی جایگزین (چرا)‌ برای پرسیدن علت یه موضوعه و گاه استفاده های دیگه هم داره و خب طبیعیه که اینقدر مکرر شنیده بشه.

تشخیص رو که گروهی نمی ذارن! !
نظر لطف شماست. خوش اومدین. شما هم همینطور. بخصوص روز یکشنبه.
راستی ... شما؟!

لاله پنج‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1386 ساعت 21:50 http://guyton.persianblog.ir

ای بابا!!! چه آدم برفی مامانی !!!!

هنر یکی از آقایون پرستاره. بالاخره اینو کشف کردم!

مجید جمعه 28 دی‌ماه سال 1386 ساعت 00:04 http://saddard2.persianblog.ir

خیلی جالب بود علی الخصوص شورش ! حالا خونگی بود یا تجاری ؟!!!!!!

خونگی دیگه!

استاژر جمعه 28 دی‌ماه سال 1386 ساعت 14:01

ببخشید:ایراد از نثر بد منه که باامتحان زدگی تشدید شده!کلی عرض کردم
ما که مثل شما وبلاگ نویسا حرفه ای نیستیم در نوشتن

اختیار دارید!
راستی چطوری به وبلاگ من رسیدید؟!

استاژری دیگر! جمعه 28 دی‌ماه سال 1386 ساعت 21:49

خیلی جالبه!یکی اینکه ما یکشنبه امتحان روان داریم اما من قاط زدم اومدم وبگردی و ناگهان بلاگ شما رو یافتم!جالبتر اینه که یه استاژره دیگه هم شما رو پیدا کرده!! اما از همه جالبتر اینه که من استاژر خودتونم!!!وااای چقدر همه چیز جالب شد!حیف که روز آخری پیدا شد..حالا جدای از شوخی وبلاگ قشنگی دارید..هر چند اون موقع ها که من بلاگ داشتم وقتی یه اشنایی منو کشف میکرد وحشت میکردم(حمله ای پانیک شاید! منو میگرفت ) اما مطمئنم شما اصلا وحشت نخواهید کرد!!

کنتراندیکاسیونی واسه وبگردی نیس! شما چطوری یافتی؟
شما هم لطف دارید!
من خوشبختانه همیشه طوری سعی کردم بنویسم که اگه یه روز اساتید گرانقدرم هم اینجا رو یافتند وحشت نکنم
موفق باشید

راستی، شما؟!

استاژر جمعه 28 دی‌ماه سال 1386 ساعت 22:14

DDX:
۱)شما لینک لینک لینک یکی از دوستان من هستین... که البته خودش نمیدونه...
۲)چند روز پیش یکی از استاژرها داشت در مورد تفاوت دژاوو با یک کلمه دیگه (که الان به دلیل فشار اطلاعات )یادم نمیاد میپرسید ومن هم رفتم SEARCH کردم...
۳)SECRETمیباشد(البته جسارت نباشه)
۴)به دلیل سیرکوییت های زیاد داخل مغزم نمیتونم جواب بدم(البته با اجازه)
۵)دیروز دکتر ط می گفت حق داریم به بضی سووالات پاسخ ندیم...البته نمی دونم میشه از این قانون در ۱ روز مانده به امتحان استفاده کرد!!
۶)بعد امتحان میگم!!!البته با اجازه


خدا کنه شما روز یکشنبه از ما امتحان نگیرید ...سووالهای سخت میپرسید....من که از خیر نمره این سووال گذشتم

اشکالی نداره.بعد امتحان بگید.
اینجا چند نفر از اینترنهامون رفت و آمد دارن. ولی از استاژرهامون تا حالا نیومده بود که خب شما به همراه دوستتون بصورت اتفاقی تشریف آوردید!

بهرحال موفق باشید. با هر کس که ازتون امتحان بگیره

فوبی جمعه 28 دی‌ماه سال 1386 ساعت 23:54

پنجره را باز میکنم جابجایی هوای گرم وسرد را احساس میکنم دوباره به نرمی برف میاید.....
دخترک کبریت فروش!!!.......توی کوچه های تاریک رفت....صبح دخترک مرده بود....(دفترها بالا!!!!)

اخه کی به بچه کلاس اولی دیکته دخترک کبریت فروش میگه!
تمام مدت بغض کرده بودم

اگه بگن هم به این خشونت نمی گن

استاژری دیگر! شنبه 29 دی‌ماه سال 1386 ساعت 20:50

من تو یک کلاب شما رو یافتم و بعد به «لیمبیک» تون سر زدم..اتفاقی عنوان «کنج عزلت» رو باز کردم.. پی کامتنو گرفتم..سر از بلاگی دراوردم که دو تا دژاوو لینکش بود!طبعا یکیش فتوبلاگ بود دیگری هم اینجا!..جالبه من اون استاژره دیگه رو نمیشناسم اما راست میگه!دکتر ط گفت لزومی نداره آدم به همه ی سوالات پاسخ بده!!البته من سر نخ های لازم رو در همون کامنت (گرچه کاری ایمپالسیو بود)بهتون دادم.(حمله ی پانیک کلید کشف معماست)
اینکه «آدم همیشه جوری بنویسه که هرکسی اگه پیداش کرد وحشت نکنه» هیچ وقت خیلی تو کت من نرفت.همیشه دلم میخواست فرای دغدغه ی قضاوت احتمالی دیگرانِ آشنا بنویسم چون در غیر اون صورت مایه های سختگیرانه ی شخصیت وسواسی اجباریم اصلا نمیذاشت چیزی بنویسم!!
موفق باشید.هیچ وقت فکر نمیکردم اون رزیدنت خشن و جدیمون بلاگ هم داشته باشه!ویلون هم بزنه..اهل شعر هم باشه!وخیلی چیزای دیگه..

راه پر پیچ و خمی رو طی کردید! آدمای کنجکاو همیشه با اتفاقات هیجان انگیز روبرو می شن.
من به کلید معما دقت نکرده بودم.

راستش هر وبلاگی اقتضاء خودش رو داره و خب اینجا جایی نیس که بشه هر طور که دلم می خوام کاملا آزاد بنویسم. و خب البته رعایتش زیاد هم سخت نیست. اینطوری خیالم هم راحته که نوشته هاش رو هر کسی می تونه بخونه. البته شخصا زیاد به خودم سخت نمی گیرم و گهگاه گریزی هم به هر شکلی به اون ور خطوط قرمز ممکنه بزنم.

خیلی چیزای دیگه؟!

شما هم موفق باشید. هم فردا و هم در بخشهای آینده

ژیاردیا عینکی دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 17:58

اینشون قصد ازدواج ندارن که ادم برفی ما تنها نمونه البته الان از خجالت داره اب میشه!!!!
در پناه حق موید و پیروز باشید

باید با خانواده تشریف بیارن ببینیم ببینیم نظرش چیه!

استاژری دیگر! دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 18:30

«خیلی چیزای دیگه» یه عبارتیه تو مایه های «وغیره»و برای من که از «...» زیاد استفاده میکنم به معنی تاکید بیشتر بر چیزهای دیگه ایه که قطعا وجود داره اما از دید من پنهان مونده یا در اون لحظه ی خاص در ذهنم برجسته نیست!در مجموع چیز خاصی نیست جز رعایت ناخوداگاه احتیاط در یک آدم با پرسونالیته ی اوبسسیو.
حالا که دیگه روان نیستیم بیشترحس میکنم علاوه بر علاقمندی به مباحث شیرینش کلی هم به جو و آدمای اونجا عادت کرده بودم..(وخیلی چیزای دیگه!!)حالا دچار اختلال تطابقی نشیم خوبه..
فک کنم ما که رفتیم این ماه شما از دست استاژرهای قد و نیم قد!! نفس راحتی میکشین!
راستی هیچ نگفتین استاژرهای این ماه چطور بودن؟!

شما که اینقدر علاقه مند بودین زودتر می گفتین تا حداقل یه ماه دیگه در خدمتتون می بودیم!
حالا اشکالی نداره.ایشالا اینترن که شدین باز شیرینی مباحثش رو حس می کنین.
اتفاقا ترجیح می دم استاژر داشته باشیم. اینو توی نوشته هام هم گفتم.
روی هم رفته استاژرهای خوبی بودن. من نسبتا راضی بودم، خدا هم ازشون راضی باشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد