Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

پست‌کشیک

همونطور که گفتم نسبت به این روزها که درمانگاه شلوغ صبح بیمارستان هم با رزیدنت کشیکه و از صبح تا شب غلغله‌ست، دیروز به نسبت اوضاع امن‌تر بود. هرچند که تقریبا پشت سر هم مریض میومد، ولی خوشبختانه تونستم عصر یه نیم ساعتی بخوابم و تجدید قوا کنم. صبح که کشیک رو تحویل دادم هنوز از پاویون خارج نشده بودم که زنگ زدن مریضها توی درمانگاه نشستن!! طفلی رزیدنت امروز!
اما کشیک دیروز هم مثل همه کشیکها کیس‌های جورواجوری داشت:

کیس جالب کشیک دیروز یک بیمار با dissociative amnesia بود. خانم میانسالی که صبح خبر فوت برادرش رو داده بودن و شب آورده بودنش با یه مقدار علائم جسمانی و فراموشی کامل جریانی که بهش اطلاع داده شده بود و اتفاقاتی که در عرض ۲ ساعت بعدش افتاده بود.

کیس نِرورو (!walking on the nerve) در واقع خونواده بیماری بودن که اندیکاسیون بستری نداشت و خونوادش اصرار می‌کردن که بستری بشه و آخر هم نسخه‌ای که برای بیمارشون نوشته بودم رو روی میزم پرت کردن. اگه یه مقدار ادامه پیدا می‌کرد برای پسر بیمار اندیکاسیون بستری می‌ذاشتم!

کیس نِروروی دیگه خونواده یه پسر بوردرلاین بودن که روز اول فروردین هم بچه‌شون رو با دستبند و پابند با مامور کلانتری آورده بودن و من اندیکاسیون بستری نذاشتم و برای دادگستری هم جواب دادم که نیاز به بستری اورانس نداره و آزادش کردن رفت. دیروز باز این قضیه تکرار شده بود و باز با نامه دادگستری و بدلیل شکایت پدرش اومده بود، من هم برای بررسی کاملتر تشخیصی و برقراری کمپلیانس درمانی و همینطور اینکه براش این رفت و آمد عادت نشه و حساب کار دستش بیاد اینبار بستریش کردم. بعد از یکی دو ساعت دیدم مادرش رفته از دادگستری یه نامه دیگه گرفته که اگه بیمار نیست و نیاز به بستری نداره مرخصش کنین!! جالب بود که توی پرونده‌ای که توی درمانگاه براش تشکیل شده بود ۲ تا دستور بستری داشت که هر دوبار مادرش با خواهش و التماس مانع بستری شده بوده. اینبار هم باز همین برنامه رو داشت ولی از شانس بدش به کاهدون زده بود! ظاهرا هدف اینها از این روششون این بوده که هروقت بچه‌شون نافرمانی کنه بیارنش بیمارستان تا بترسه و تعهد بده و ببرنش. ولی از شانس بدشون روز یکم هم مریض من بود و اصلا هم آدمی نیستم که بذارم کسی از بیمارستان و وقت و انرژیمون همچین استفاده‌ای بکنه. جواب نامه دادگستری رو نوشتم که با توجه به سابقه و شرح حال نیاز به بررسی بصورت بستری داره و بعد از تعطیلات نوروز در وقت اداری می‌تونن پی‌گیر کارش باشن. شاید ۵۰ بار مادر و پدرش خواهش و تمنا کردن که مرخصش کنم، ولی زیر بار نرفتم که نرفتم. چون این رفتار والدینش پرورش‌دهنده شخصیت بوردرلاین بود و با مرخص شدنش از قبل هم بدتر می‌شد و از طرفی هم دیگه می‌خواستم این کارشون رو تکرار نکنن. بهرحال کلی از وقت و انرژیم رو گرفتن.
این دو تا کیس نِرورو نمونه‌ای بودن از بیمارانی که خونواده‌هاشون برامون دردسر بیشتری دارن تا خودشون.

کیس مبهم دیروز یه سرباز بود که با علائم پرخاشگری و پرت‌و‌پلاگویی و اختلال ارینتاسیون آورده بودنش که با تشخیص احتمالی دلیریوم فرستادمش نرولوژیها و داخلی‌ها ببیننش و برنگشت و برام روشن نشد اختلال زمینه‌ایش چی بوده.

و بالاخره کیس وقت‌نشناسمون یه خانوم بود که ساعت ۶ صبح برای ویزیتش بیدارم کردن.

 

A traditional Haft Sin table celebrating Nowruz, the Persian New Year, is seen set Wednesday, March 19, 2008, in the State Dining Room of the White House. Nowruz is, in Persian and some other cultures, including Kurdish culture, a family-oriented holiday celebrating the New Year and the coming of spring. The Haft Sin table has seven items symbolizing new life, joy, love, beauty and health, sunrise, patience and garlic to ward off evil. White House photo by Chris Greenberg

(تصویر: هفت‌سین در کاخ سفید!)

نظرات 21 + ارسال نظر
الف.کاف شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:57

:-w

دکتر سینوحه شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:00 http://www.doctorsinohe.persianblog.ir

مثل اینکه شب عیدی همه مردم زده به سرشون

آخه جمعیت شهر توی تعطیلات خیلی زیاد شده. از طرفی سفر خودش یه استرسوره. مخارج عید هم یه استرسور دیگه!

[ بدون نام ] شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:16

عجب آدمایی!یعنی اینقدر اونجا به مریضا خوش میگذره؟!که التماس درخواست بستری دارن؟

به خونوادشون خیلی خوش می گذره وقتی مریضشون رو به بیمارستان بندازن و برن دنبال خوشگذرونیشون

هلال شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:42

چه برخورد عاقلانه و قاطعانه ای با خانواده پسر بوردر لاین کردید . چنین برخوردهایی لزوما احتیاج به یه حسابگری سریع در ذهن دارن

سال جدیدتان پر برکت باشد

ممنونم از نظر لطفتون. سال نوی شما هم مبارک

مرجان شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 14:12 http://dayy.blogsky.com

سلام دکی جون مرسی بابت لینک

چه سفره قشنگی گذاشتی ! سلیقه ات حرف نداره ها

دکی این مریض ها رو که میبینی نمی ترسی ازشون ؟ چطور باهاشون برخورد میکنی ؟

موفق باشی همیشه دکی

سلام. خواهش می کنم. این سفره رو من نچیدم ها!
شما اگه ۲ تا پست پایینتر رو خونده بودی این سوال رو نمی کردی
سلامت باشی

سپیده شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 14:45 http://gomshodegan.blogsky.com

مردم هم چه تکنیک‌هایی واسه ادب کردن بچه‌هاشون استفاده می‌کنن‌ها!

چه هفت‌سین خوشگلی! فکر نکنم تو کاخ سعدآباد خودمون هم‌چین چیزی پیدا بشه! خدای نکرده نوروز رو هم به اسم ما می‌شناسن!

اینجوریاس دیگه!

[ بدون نام ] شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 14:50

پس قرآنش کو؟ ماهیم که نداره!به خدا یه دونه سیر کافی بود!ولی مشخصه دیزاینر باحالی چیدش!

دیگه سخت نگیرین! انگار عموسامه ها

سارا شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 20:48 http://dr-tranquil.persianblog.ir

سلام یادم نمیاد تبریک گذاشتم یا نه به هر حال سال نو مبارک
و بعد اینکه خیلی کار خوبی کردین حال این پدرومادرهارو گرفتینولی من گاهی فکر میکنم اینجور برخوردها واقعا جز اتلاف مقدار زیادی انرژی چقدر میتونن موثر باشن ولی وقتی موقعیت پیش میاد آدم مجبور به اقدام میشه:)

سلام. مرسی. سال نوی شما هم مبارک.
آخه موضوع فقط گرفتن حال اینجور آدما نبود. اولا این وضعیت برای خود بیمار مضر بود. دوما اگه این اوضاع ادامه پیدا می کرد باز هم برای من یا همکارام مزاحمت ایجاد می کردن و دوباره همین آش و کاسه می بود

مرجان شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 23:02 http://dayy.blogsky.com

سلام دکی جون
پستهای قبلیت هم خوندم ولی کلی منظورم این بود که وقتی با یه بیمار روانی که مشکلش حاده روبرو میشی چه حسی بهت دست میده ؟

سلام
حسی که هر پزشکی به بیمارش داره. یعنی علاقه به درمانش

لاله یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 00:57 http://guyton.persianblog.ir

آقا ما که کشیک روان خلوتندیدیم به عمرمون ! رزیدنت محترم هم تا من اونجا بودم کشیک به این شلوغی ندیده بود !!!!!

شاهد از غیب رسید...

عطیه یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:01 http://judiabotte.blogfa.com

هفت سین در کاخ سفید ؟؟؟؟؟؟؟

.
.
.
خوب دکتر شدی برای همین روزا دیگه !!!

.
.
.
سال جدید بابای خوبی باش!
.
.
.
یال نو و اینا هم مبارک و اینا!

:)
سال جدید شما هم مبارک دخترم
مرسی

راسپینا یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:11

انگار این دفعه خود پدر و مادر ادب شدن

دقیقا!

samix یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 13:35

این جام بلورین مشکوک می زنه ها!!!!!
گفتم که هنوز امضای حکم چیف شدنتون خشک نشده،مبادا برادران عزیز ار*شاد در بلاگ رو تخته کرده و حکمتونو پر بدن!





مخلص شوووما:
خواهر
ار*شاد گر
کم تجربه!

اون جام حاوی سرکه‌ست. نشر اکاذیب اونهم توی وبلاگ خودم؟!

علی یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 20:28 http://medicineman.persianblog.ir

دارم کم کم از نوشته هات به این نتیجه می رسم سایکیتری هم جالبه ها

عجب!

ریحان یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 22:44 http://dr-reihan.persianblog.ir

۱-عیدت مبارک!
۲-چرا عنوان این پستت مثل منه ها ها ها ها؟
۳-اون مریضه که مادرش بورد لاین تره!

مرسی
نمی دونم. لابد کشیک بودم! حالا شما اولین پستت بعد از اولین کشیکت باید همین اسم رو داشته باشه؟!
شاید!

جوراب پاره و انگشت ازاد دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:52

اوه اوه.. تب نداشت؟ شاید انسفالیت مننژیت کرده............ یادمه قبلا گفته بودی که عید شلوغ می شه و همه دوست دارن مربضاشونو بستری کنن تا راحت باشن

نه تب نداشت. مبهم بودنش بخاطر این بود که هیچ یافته فیزیکی قاطعی هم براش توی معاینه نیافتیم

انسیه دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 19:05


نتوانستم عید رو به موقع تبریک بگم، همینجا با لباس تمام رسمی ادای احترام می کنم.

مرسی. عید شما هم مبارک. ببخشید که لباسمون غیر رسمیه!

یک نفر دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 23:37 http://www.ayadamha.blogfa

سلام.چه جالب.نمی دونم چرا ولی خیلی کیس های سایکوتیک رو دوست دارم.شاید چون دیدم نسبت بهشون خیلی متفاوته!تا حالا دو سه تایی بیشتر ندیدم اونم تو درمانگاه قلب ولی خیلی منو به فکر وا میدارن!...
بخصوص موارد اسکیزو.

سلام. عجب!

امیر سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:47

من امسال امتحان رزیدنتی دادم و میخوام رشته روانژزشکی رو انتخاب کنم .مطلبتون راجع به رشته روانپزشکیخیلی کمکم کرد فقط یه سوال برام باقی مونده میخواستم ببینم ایا تماس هر روزه با بیماران افسرده و شنیدن مشکلات اونها باعث گرفتگی روحیه و احیانا افسردگی نمیشه؟اگه ممکنه یه کوچولو برام بنویسین مرسی

از سوالتون ممنونم. برای خیلیها این سوال پیش میاد.
همه ما پزشکها می دونیم که افسردگی و یا سایر اختلالات روانپزشکی با واسطه تغییرات نروترنسمیتری ایجاد می شه و خب قاعدتا اختلال قابل سرایتی نیست. اما بطور کلی می‌گیم که هم خلق افسرده و هم خلق بالای بیمار مانیک مسری هست. به این معنا که در لحظه ای که با بیمار مانیک مصاحبه می کنیم ما هم تا حدی شاد می شیم و یا وقتی با بیمار افسرده مصاحبه می کنیم ممکنه خلق ما هم پایین بیاد. اما این اثر معمولا به همون دقایق و حداکثر چند دقیقه بعدش محدوده. ضمن اینکه وقتی وارد این تخصص می‌شیم نگاهمون به بیماران یک نگاه حرفه‌ای خواهد بود و این نگاه که بتدریج شکل می‌گیره باعث به حداقل رسیدن اون تاثیر می شه. ممکنه صحبت کردن یک فرد عادی با یک بیمار افسرده باعث بشه اون فرد خیلی تحت تاثیر قرار بگیره ولی وقتی یک روانپزشک با همون بیمار صحبت می کنه هیچ تاثیری نگیره چون از نگاه حرفه ای برخورد می کنه و اونوقت اختلالات روانپزشکی هم مثل سایر بیماریهای غیرواگیر خواهد بود. همونطور که برخورد نرولوژیست با بیمار میاستینی گراو باعث نمی شه که پزشک هم میاستینی بگیره، برخورد روانپزشک هم با اختلالات روانپزشکی تاثیر و سرایتی که قابل اهمیت باشه نداره.

سارا چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 17:47 http://jarahedivoone.persianblog.ir

سلام. چه تنبیه های سختی پدرو مادرها انتخاب می کنن..!!مگه پسره چی کار کرده بوده حالا...!پس بابا مامان من خیلی صبور بودن...
چه هفت سینی...خوشگله!من نمی دونستم اون طرفام هفت سین بلدن

سلام. ولی بیمارستان و پزشک و انترن وسیله تنبیه نیستن. و نتیجه‌ش رو هم دیدن

نیشتر پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:56 http://neeshtar.blogfa.com/

سلام عزیز
عجب روزگاری !

همین .

سلام
روزگاری خوبی نیس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد