سال ۸۶ هم داره نفسهای آخرش رو میکشه و روی هم رفته بد نبود. اتفاق خاصی نداشت. یه سال از عمرم بود که گذشت و فکر میکنم اگر یک بار دیگه این سال تکرار میشد تنها تغییری که دوس داشتم در کارم بدم این بود که بیشتر درس میخوندم و کمتر مشغول اینترنت میشدم. در مجموع ماهیت دانشجو بودن اینه که معمولا با سال قبل تفاوت وجود داره و این باعث میشه احساس تکراری شدن کمتر سراغ آدم بیاد. بهرحال در مجموع سال خوبی بود و حداقل از نظر اقتصادی برام نقطه عطف بود.
این ماه برای بار دوم رزیدنت بخش ECT هم بودم و کلی شوک دادم. فردا برای آخرین جلسه خواهم رفت. این روزهای آخر سالی گرفتاریهام زیاد شده و یک مقاله رو باید ظرف این چند روز بنویسم، کارهای تزم هم این روزها بیشتر وقتم رو میگیره.
¤ طفلی اینترنهای کشیک فرداشب بخشهای سوختگی! (و خب طفلیتر اونایی که دچار سوختگی میشن)
¤¤ پیرو پست قبلیم چند تا نکته یادم اومد که بد نیست بگم. در ادامه بخونین.
ادامه مطلب ...¤¤ - دیروز رونوشت نامه مدیر گروه به معاون آموزشی تخصصی و فوق تخصصی دانشکده برای معرفی من به عنوان chief جدید رو بهم دادن. طبق این نامه حکمم از ۱۵ فروردین صادر میشه. chief شدن من نتیجه جلسه دو هفته پیش بود. مدیر گروه محترم از chief فعلی خیلی ابراز رضایت کرد و چون اخلاق و روشهای من با chief فعلی تفاوتهای جدی داره باید مراقب حفظ این دیدگاه در مدیر گروه باشم.
بنا به خواست همکاران توضیحاتی راجع به رزیدنتی روانپزشکی در ادامه مینویسم.
ادامه مطلب ...یکی از همکاران سوالی درباره موردی پرسیده بودن که افسردگی داشتن ولی این افسردگیشون به وضوح قابل ارتباط دادن با مشکل خاصی هست و درباره جایگاه درمان دارویی وقتی که علت افسردگی مشخصه سوال کرده بودن و به پیشنهاد خودشون جواب رو اینجا عرض میکنم.
افسردگی به دو شکل میتونه با استرسور ارتباط داشته باشه. شکل اول وقتیه که بیمار بدنبال یک استرسور سایکوسوشیال دچار اپیزود افسردگی ماژور میشه. خب اینجا تشخیص MDE و اون اتفاق استرسور (محور ۴) برای این اپیزود محسوب میشه. درمانش هم خب مشخصا درمانهای ضدافسردگی، چه دارویی و چه رواندرمانی هست.
شکل دیگه حالتی هست که به دنبال یک استرسور فرد دچار علائمی از افسردگی میشه که اولا از نظر شدت در حد MDD نیست و دوما ارتباط این افسردگی با استرسور مربوطه اونقدر قوی و پررنگ هست که اگه فرضا اون استرسور نباشه افسردگی هم نخواهد بود. اینجا تشخیص Adjustment Disorder با خلق افسردهست. در درمان Adjustment Disorder دو متد درمانی مورد پذیرش هست که اولی رواندرمانی با تمرکز بر اصلاح معنای استرسور برای بیمار و واضحسازی مفهوم استرسور، روان درمانی بین فردی و رفتاردرمانی شناختی هست و درمان دیگهای که قابل استفادهست درمان داروییه که بیشترین داروی مورد استفاده SSRIs هستند. SSRIها البته در حال حاضر خط اول درمان MDD هم محسوب میشن. پس در هر دو تشخیص قابل استفاده هستن، اما در Adjustment Disorder بهتره که بیشتر روی سایکوتراپی و تقویت مکانیسمهای انطباقی بیمار کار کرد.
¤ امروز از تجدید بخش اینترنم صرفنظر کردم. امیدوارم بتونه تا آخر ماه خطای دیگهای نکنه.
آقا و خانوم میم همسایههای نمونهای بودن. مهربون و محترم و مدرن. از وقتی که نظامی بود همسایهمون شد و بعد که کارخونهدار شد هم آقای میم همسایه خوبِ دیوار به دیوار ما بود. بیست و پنج شیش سال پیش که ما و آقای میم خونههامون رو همزمان و دیوار به دیوار هم میساختیم هنوز خونهها رو دلباز و حیاطدار و پر از دار و درخت میساختن. هنوز آپارتمانی نبود، قلکی نبود، آلونکی نبود. آقا و خانوم میم مثل ما دو طبقه ساختن، اما خونشون ۵ سانتیمتر از مال ما مرتفعتر بود. شکوفههای گیلاس خونه آقای میم فروردین که میشد از روی دیوار سرک میکشید به خونه ما، انگورهای خونه ما هم شهریورا آویزونِ دیوار خونه آقای میم بودن. اولین بار از خانوم میم یاد گرفتم که نباید با دخترها همبازی شد، وقتی که بیشتر بازیهام با دخترش بود که یکی دو سالی ازم کوچیکتر بود، هنوز مدرسه نمیرفتم اون موقع و اونطوری کسی تشر نزده بود منو. خانوم میم منو یاد ۸-۹ سال قبل که اولین بار گوشی و فشارسنج خریدم هم میندازه.
آقای میم و خانوم میم هم مثل ما از آپارتمان بدشون میومد.
آقای میم ۵-۶ سال قبل در اثر MI و خانوم میم یکی دوسال بعدش در اثر CVA و مننژیت همزمان فوت کردن.
دو روز پیش که کارگرها تعطیل بودن از پشت بام نگاهی به خونهشون انداختم. خونه آقا و خانوم میم دیگه از خونه ما بلندتر نبود...
¤ آدمهای کوچیک هم گاهی وقتا جاهای بزرگی از ذهن رو اشغال میکنن.
¤¤ آهنگ وبلاگ هم از این به بعد متنوع خواهد بود. شروع آهنگ هم بنا به تمایل خواننده و با زدن دکمه play خواهد بود.
در شهر ما، خورشید خیره به نور آسمانیات طلوع میکند...
این چند روز بجای نوشتن پست جدید دستی به سر و روی وبلاگ کشیدم. این کار باعث شد نگاهی به گذشتههای وبلاگ بندازم و سیری که طی شده بود رو مروری بکنم. در چند ماه اول زود به زود آپ میکردم، پستهای کوتاه و یک قسمتی مینوشتم و بطور کلی بهروزتر بودم. از خودم پرسیدم چرا از ماهی بیشتر از ۲۰ پست رسیدم به ماهی ۴ پست؟
این وبلاگ انعکاسی از زندگی شخصی و حرفهای منه، اما دلیل کم نوشتنم نبودن موضوع توی این حیطهها نیست، کمبود وقت برای نوشتن هم نیست. یه دلیل شاید این باشه که اتفاقات زندگی من توی سیری قرار گرفته که ناگفتنیهاش روزبروز داره از گفتنیهاش پیشی میگیره. از جمله طی همین یکی دو هفته اخیر که مطلبی توی وبلاگ ننوشتم اتفاقات مهمی در بیمارستان برام افتاد که در آینده راجع بهش خواهم گفت. به دلایل این مساله نمیپردازم، اما نتیجهاش کم شدن نوشتنیهام میشه. از طرف دیگه فراغ خاطری که در اوائل این وبلاگ داشتم رو شاید دیگه ندارم. مشکل وقت کافی برای تایپ کردن و آپدیت کردن نیست. مشکل نوشتن اولیه و غلطگیری توی ذهنم هست که جاش گاهی برای این کارها تنگ میشه. شاید عادت کردن به بلند و هفتگی و چند قسمتی نوشتن هم در کند شدنم نقش داشته باشه. از طرفی هم نوشتههام به این سمت و سو رفته که بیشتر از گذشته حاوی بحثهای مختلف تخصصی یا اجتماعی و غیره باشه که این شاید تاثیر دوره رزیدنتی باشه که همه جنبههای زندگی رو به نوعی جهت میده.
به نظرم بهترین حالت تلفیقی از سبک فعلی و گذشته وبلاگم هست تا هم صرفا روزمره نباشه و هم بهروزتر باشه. بنابراین از این به بعد زودبهزودتر خواهم نوشت.
پیرو سنگینی و طاقتفرسا بودن رشتهم باید بگم که اینبار هم روز اول فروردین باید کشیک باشم. البته از ۸ صبح تا ۸ شب و خب اگه برای کسی از همکارام گرفتاری نباشه و من مجبور به کشیک دادن مجدد نشم کشیکهای عیدم در ساعت ۸ شب روز اول فروردین تموم میشه.
امروز روز مهمی برای من و خیلی از همکارام بود.
برای همکارام از این جهت که امتحان دستیاری بود و حاصل درس خوندنهای طاقتفرساشون امروز مشخص میشد. برای همهشون، بخصوص دوستام و همکاران وبلاگنویس آرزوی موفقیت و رهایی از این امتحان پرمشقت رو دارم.
اما برای من موضوع برگزاری سمینار انجمن روانپزشکان بود که تمایل رئیس انجمن به فعال شدن رزیدنتها در کارهای علمی انجمن باعث شده بود در مقابل آخرین لکچر برنامه اسم من نوشته بشه. تجربه خاص و ارزندهای بود که در حضور متخصصینی که بعضا اساتید من بودن مجالی هرچند کوتاه داشته باشم. جلسات انجمن هرچند ماه یک بار و با امتیاز بازآموزی برگزار میشه و هربار یک شرکت دارویی هم هزینههای مالی جلسه رو تقبل میکنه و فرصت معرفی محصولات داروییش رو که مرتبط با تخصص ماست خواهد داشت. این بار اسپانسر سمینار شرکت دارویی sanofi-aventis بود که با توجه به محوریت این سمینار حول موضوع اپیلپسی، به معرفی ® Depakineپرداخته بود که فرم خارجی والپروات سدیمه. این هفته بجز آماده کردن مطلب برای امروز فرصت مطالعه دیگهای نداشتم. از امروز تا روزی که استاد عزیز تصمیم بگیره بگه چند روز بعد باید فصل مغز و رفتار رو امتحان بدیم فرصت دارم تا به چند تا کار عقبافتاده برسم. کتاب مصاحبه بالینی آتمر رو باید بشینم و بصورت ضربتی بخونم. از کتاب سایکوتراپی هم عقبم. دو تا کار تحقیقاتی هم باید استارتش رو تا دیر نشده بزنم.
¤ منطق به دو شکل میتونه احساسات رو تحت سلطه خودش داشته باشه. یکی بصورت آگاهانهست. یعنی نسبت به چیزی حسی داریم که منطقمون با استدلالهای خودش با اون حس موافق نیست. بسته به اینکه موضوع اساسا چی باشه، چقدر حس قدرت داشته باشه و چقدر منطق قوی باشه نتیجه کار رقم خواهد خورد. اما حالت دیگهای هم وجود داره و اون حالتیه که منطق بصورت ناآگاهانه وارد عمل میشه و روی احساس اثرش رو میذاره. یعنی منطق بجای اینکه مخالفتش رو بصورت یک تعارض در فرد نشون بده، در پشت پرده مهارهایی روی احساس میذاره که باعث سرکوب اون حس و یا مانع شکلگیریش میشه. این عدم وجود تعارض کار رو خیلی آسونتر از وقتی میکنه که فرد بین منطق و احساسش مجبوره انتخابی انجام بده. طبیعیه که بطور عادی هرچی فرد پختهتر میشه این منطق پررنگتر و تسلطش به هر دو طریق بیشتر میشه. این که کدوم طریق پیشرفت پررنگتری داره به نظر میاد در افراد مختلف الگوی متفاوتی داشته باشه. اما اینکه یک نفر بتونه توی خودآگاهش راه سختتر رو انتخاب کنه ارزش بیشتری داره. هرچند نتیجه هردو یکیه. اما از طرف دیگه کسی که تعامل احساساتش به طریق دوم پیش بره این امتیاز رو داره که کم کم میتونه تکیه بیشتری به حسش بکنه، چون بطور پنهان در محدوده مشخصی تحت کنترل منطقش هست. نیازی به گفتن نیس که این همیشگی نیست و درباره همه انواع احساسات هم ممکنه صدق نکنه.
¤¤ هفته پیش گفتم که به سینما پاگشا!! شدم. این مقدمهای بود برای اینکه توی این هفته ۲تا فیلم دانلود کنم و ببینم. یکی فیلم توقیفشده سنتوری بود و دومی پارک وی که موضوعش درباره زندگی یک مادر و پسر با بیماری روانپزشکی بود. وقتی نمونههای ایرانی این طیف فیلمها رو با کارهای تخصصی و دقیقی مثل beautiful mind یا identity مقایسه میکنم ناپخته و سطحی بودن کارهای ایرانی بیشتر توی ذوق میزنه. بهرحال دیدن فیلم سنتوری رو بعد از اینکه رفع توقیف شد بهتون پیشنهاد میکنم!
¤¤¤ ندارد