Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

احساس خوشبختی

عکس 

¤ برای لمس احساس خوشبختی دنبال اتفاقات خارق العاده و خیلی خاص نباشید. دور و برتون رو نگاه کنید. پره از فرصتهایی برای کسب لذتهای کوچیک و معمولی، و پره از مشکلات کوچیک و روزمره که اگه حلش کنید زندگیتون قشنگتر می شه.

برای لمس احساس خوشبختی، یه مقدار بیشتر دنبال لذتهای روزمره،کوچیک و معمول باشید.

و بالاخره اینکه

برای خوشبخت بودن،احساس خوشبختی رو پیدا کنید؛ 

دنبال خوشبختی نگردید.

نظرات 16 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:28

"دنبال خوشبختی نگردید"
چون پیدا نمیشه!!

پگاه جمعه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:29

حق باشماست ..من امروز با انجام چند کار نیمه تمام و از قبل مانده این تجربه شیرین رو داشتم و در کنارش این شانس رو دارم که با عزیزانی زندگی می کنم که مثبتها رو بهم یاد آوری می کنند:-))))

ورونیکا جمعه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:42 http://veronika.blogsky.com

بیشتر شبیه تلقینه دنبال احساس خوشبختی بودن!

منظورم این نبود که به خودتون تلقین کنید احساس خوشبختی رو.
قصدم این بود که با لذتهایی معمولی و کوچیک می شه احساس خوشبختی کرد.در حالیکه شاید از نظر یک ناظر خارجی آدم زیاد خوشبختی هم نباشیم

فر یدا شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:17 http://vivalavida.blogsky.com

دکتر جون . . . داره کم کم نوشته هات به نوشته های یک روانپزشک نزدیک میشه . . .
بعله . . . خوشبختی وجود داره . .. فقط باید حسش کرد . . .
راستی کتاب < و نیچه گریه کرد . . .> رو خوانده اید؟

خیر! نخوندم

تو شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:09 http://clergyman2006.blogfa.com/

خوشبختی طعم سرد وگس یک روح بزرگ زیر دندون نیش تو

متوترکسات شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 08:29 http://www.doctormtx.blogfa.com/

خوشبختی از سر وکولمون داره میره بالا و ما احساس نمی‌کنیم!!!!

لیلا و امین شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:18

هرکس در شرایطی خودش رو خوشبخت می بینه
پس نمیشه واسه همه نسخه یه جور پیچید !

فر یدا شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:38

دکتر جون این جوابی بود که به آزاده دادم:
عزیزم . . . سخت نگیر .. .
این فقط یه پست زاییده ی خیال من بود . . . خودم رو بردم به زمانی که شخص دیگری رو تو زندگیم پذیرفتم ٬ بدون اینکه اون رو از زندگیم کنار بذارم . . .
یه طعنه بود . . .

امیر ارسلان شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:50 http://ar3alan.persianblog.com

قناعت کلید در خوش بختیست .
دکتر متشکرم از جوابتون ٬ جسارت نباشه شاید من منظورم رو بد عنوان کردم منظورم از اعتراف گرفتن این بود که متوجه ی تمارض و نقش بازی کردن شخص بشید نه اینکه بازجویی کردن و اعتراف گرفتن از یک متهم ! وگر نه راه های خیلی ساده تری هم برای حرف کشیدن هست و نیازی به علمی برخورد کردن نیت ( ؛ و در نهایت از پاسخ شما خیلی متشکرم .
خوشحال میشم که اجازه بدید لینک شما رو در وبلاگم بگذارم
راستی باز هم به سر بزنید خوشحال تر هم میشم .

ورونیکا شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:56 http://veronika.blogsky.com

یه مدت اینطوری بودم با لذتهای کوچیک احساس خوشبختی می کردم اما در کنارش با تلخی های کوچیک هم احساس بدبختی رو تجربه می کردم !
فکر می کنم ذهنم شرطی شده بود و تفکیک پذیری بین این دو مورد رو خوب اعمال نمی کرد! واسه همین این عادت و ترک کردم ! (فک کنم مشکل از کودک خودسر درونم بود. حالا بازم می گین بهش سخت نگیرم :)!

[ بدون نام ] شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 15:39

چقدر اینجا بوی مطب روان‌پزشکی میده ...!

ژاندارک شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 17:31 http://parastooyemohajer.blogfa.com

عملیه! البته در مقام سخن!

نظر شما متضاد نظر منه، ولی قابل احترام

انترن شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 18:27 http://medicalmemories.persianblog.com

سلام! با اجازه وبلاگ شما رو به لینکهام اضافه کردم.

جوراب پاره و انگشت آزاد شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 20:04 http://jourab.blogfa.com

نمی دونم....شاید این طور باشه واقعا...اما خب ٬ گاهی وقتا ادم دلش یه خوشبختی بزرگ می خواد...یه حس موفقیت بزرگ....نمی دونم چطور بگم...گاهی که از اون حس های کوچک و خوشبختی های کوچک نهایت لذت رو بردم٬ سرمو که بالاگرفتم حجم عظیمی از احساس غیر خوشبخت بودن اومد سراغم...گویا باید این چیزی رو که نوشتید در خودم تقویت کنم!

[ بدون نام ] یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 04:06

http://vnnu.com/fa?111120274

اروس دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 19:47

اخخخ این جمله چقدر چسبید - راستی من خبرنگار نیستم! چطور همچین فکری کردین؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد