آخرش هم نخواهم فهمید
آنکه کم بود امشب
تو بودی
یا حیف نان
یا شاید هم پسته
من فقط می فهمم
آن که زیاد بود
نه رو اولیش کار کنین بهتره ...به دومیش می گن نامهربونی !
آنکه زیاد بود....شاید همون باشه کسی که کم بود....همیشه در دوردستها دنبال آنکه کم بود میگردیم.....
پسته بوده بابا!!
اگه فکر کنی متوجه خیلی کم و زیادای دیگه هم میشی یه کم فکر کن...
سلام دوست عزیز وبلاگ نویسم خسته نباشید...واقعا وبلاگ زیبا و نوشته های جالبی دارید از این رو خوشحال میشم به کلبه ی محقر و کوچک منم یه سری بزنید و من رو هم با حضورتون خوشحال و مستفید کنید.بای
پارو بزن به سمت صمیمانه دلمبر ماسه ها حضور خودت را نشان بده!در فصل پرتقال دلم تلخ میزنداین ابر را کنار بزن! آسمان بده!در جرعه ی تو حنجره ام بازتر شده ستدستت درست!باز از این استکان بده!
نه رو اولیش کار کنین بهتره ...
به دومیش می گن نامهربونی !
آنکه زیاد بود....
شاید همون باشه کسی که کم بود....
همیشه در دوردستها دنبال آنکه کم بود میگردیم.....
پسته بوده بابا!!
اگه فکر کنی متوجه خیلی کم و زیادای دیگه هم میشی یه کم فکر کن...
سلام
دوست عزیز وبلاگ نویسم خسته نباشید...واقعا وبلاگ زیبا و نوشته های جالبی دارید از این رو خوشحال میشم به کلبه ی محقر و کوچک منم یه سری بزنید و من رو هم با حضورتون خوشحال و مستفید کنید.
بای
پارو بزن به سمت صمیمانه دلم
بر ماسه ها حضور خودت را نشان بده!
در فصل پرتقال دلم تلخ میزند
این ابر را کنار بزن! آسمان بده!
در جرعه ی تو حنجره ام بازتر شده ست
دستت درست!باز از این استکان بده!