خدارو شکر که برعکس شنبه یکی از بهترین کشیکای ممکن رو دیروز داشتم
چن روزه که دوستامو دارم یکی یکی از دس می دم!
چه می دونم چشون شده! یکی باهاش شوخی می کنم یه هو قات می زنه
یکی می گه فرق بیمارا و دوستاتو نمی دونی!!!
یکی دیگه می گه مث یخچال می مونی! احساس و عواطف حالیت نی!!!
....
وقتی نمی شه ، نمی شه دیگه!
فردا به یه مسافرت نیم روزه می رم.
باید برم به شهری که توی تابستون توی روستاش کار می کردم.
می گن بقیه پولارو ریختن
به امید دیدار
شنبه ای که گذشت یه کشیک سنگین داشتم
فردا هم باز کشیکم
امیدوارم خلوت باشه
زندگی خیلی نرمال داره می گذره
...
بدین وسیله افتتاح رسمی این وبلاگ اعلام می گردد
دوستان مدتیه که زحمت می کشن و خوابهای ترسناک و شوم برایمان می بینند!
اگه دست از این کارها برندارند اسامی شان را برای ملت بزرگوار افشا خواهم کرد!
هر بلایی هم که سر من بیاد بخاطر خوابهاییه که اینا برای من می بینن!