Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

شهر خورشید

در شهر ما، خورشید خیره به نور آسمانی‌ات طلوع می‌کند...

 

این چند روز بجای نوشتن پست جدید دستی به سر و روی وبلاگ کشیدم. این کار باعث شد نگاهی به گذشته‌های وبلاگ بندازم و سیری که طی شده بود رو مروری بکنم. در چند ماه اول زود به زود آپ می‌کردم، پستهای کوتاه و یک قسمتی می‌نوشتم و بطور کلی به‌روزتر بودم. از خودم پرسیدم چرا از ماهی بیشتر از ۲۰ پست رسیدم به ماهی ۴ پست؟
این وبلاگ انعکاسی از زندگی شخصی و حرفه‌ای منه، اما دلیل کم نوشتنم نبودن موضوع توی این حیطه‌ها نیست، کمبود وقت برای نوشتن هم نیست. یه دلیل شاید این باشه که اتفاقات زندگی من توی سیری قرار گرفته که ناگفتنی‌هاش روزبروز داره از گفتنی‌هاش پیشی می‌گیره. از جمله طی همین یکی دو هفته اخیر که مطلبی توی وبلاگ ننوشتم اتفاقات مهمی در بیمارستان برام افتاد که در آینده راجع بهش خواهم گفت. به دلایل این مساله نمی‌پردازم، اما نتیجه‌اش کم شدن نوشتنی‌هام می‌شه. از طرف دیگه فراغ خاطری که در اوائل این وبلاگ داشتم رو شاید دیگه ندارم. مشکل وقت کافی برای تایپ کردن و آپدیت کردن نیست. مشکل نوشتن اولیه و غلط‌گیری توی ذهنم هست که جاش گاهی برای این کارها تنگ می‌شه. شاید عادت کردن به بلند و هفتگی و چند قسمتی نوشتن هم در کند شدنم نقش داشته باشه. از طرفی هم نوشته‌هام به این سمت و سو رفته که بیشتر از گذشته حاوی بحث‌های مختلف تخصصی یا اجتماعی و غیره باشه که این شاید تاثیر دوره رزیدنتی باشه که همه جنبه‌های زندگی رو به نوعی جهت می‌ده.
به نظرم بهترین حالت تلفیقی از سبک فعلی و گذشته وبلاگم هست تا هم صرفا روزمره نباشه و هم به‌روزتر باشه. بنابراین از این به بعد زودبه‌زودتر خواهم نوشت.

پیرو سنگینی و طاقت‌فرسا بودن رشته‌م باید بگم که اینبار هم روز اول فروردین باید کشیک باشم. البته از ۸ صبح تا ۸ شب و خب اگه برای کسی از همکارام گرفتاری نباشه و من مجبور به کشیک دادن مجدد نشم کشیکهای عیدم در ساعت ۸ شب روز اول فروردین تموم می‌شه.

نظرات 17 + ارسال نظر
سپیده جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 22:30 http://gomshodegan.blogsky.com

خب... قالب نو و نظردونی نو و آهنگ نو مبارک٬ از آهنگه و نظردونیه که کلی خوشمان آمد٬ قالب هم کم‌کم بهش عادت می‌کنم! هنوز دلتنگ قبلیه‌ام!!

به عنوان یه خواننده که از اولا همراه نوشته‌هات بوده نسبت به اون حالت قدیم احساس بهتری داشتم... کوتاه‌نوشت‌هایی که خودمونی‌تر بود و در عین‌حال هرکدوم کلی حرف داشت
ولی خب قانون زندگیه دیگه... با تغییر موقعیت و گذشت زمان طبیعیه این روند..
به هرحال خوشحالم از تصمیم جدیدتون

اول فروردین کشیک بودنم حس و حال خودش رو داره! منم می‌خواستم برم شیفت بیمارستان٬ که بدلیل تهدیدات خانواده تغییرش دادم!!

مرسی
تغییر در نوشتن بهتر بود با تغییر در قالب همراه باشه

ما برای کشیک ایستادن تشویق هم می شیم!!!!!!!!!

آشنا جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 22:43

چه عکس قشنگی

:)

مرجان جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 23:25 http://dayy.blogsky.com

سلام دکی جون

به به عجب خونه تکونیی کردی دکی مبارکه ایشاا...

خوش به حال شما که توی شهرتون نور آسمونی دارین

دکی جون بزنم به تخته ماشاا... پرکاری ! آفرین ! بهت میاد از اون دکی مهربونا باشی نه ؟ از اون باهوشا :) مدرسه که بودی از اون بچه خر خونا بودی ؟

از اونا که همش ۲۰ میگیرن منو گیگیلی که بین ۹ تا ۱۷ مانور میدادیم

غشمولک

بابای

سلام
:)
چه جوری به این نتیجه رسیدی که مهربونم؟!
اتفاقا خرخون نبودم. یه جورایی شب امتحانی بودم
ولی بد نمره نمی گرفتم. بجز توی جبر اول دبیرستان!

دکتر سینوحه شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:09 http://www.doctorsinohe.persianblog.ir

اول- قالب نو مبارک
دوم - همه اینطوری میشن!‌بعد از یک مدتی .. البته دوباره برمیگردن به وضع قدیمی. من خودم همینطوری شدم که تو mood نوشتن نبودم
سوم - کشیک شب عید چه شود!
چهارم- آرزوی سلامتی شما

مرسی
شب عید که نه. روز عیده
مرسی . شاد باشی همیشه

ایرمان شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:08

خوب مثل این که این دفعه اولین نفر من هستم!!باید بگم در اولین قدم عوض شدن قاب وبلاگتون واقعا خیلی نتیجه بخش بوده. با این قالب کلی فضای وبلاگتون وسیع تر به نظر می اد. موفق باشید.

اول یا چندمش زیاد فرقی نداره. به همه می رسه!
سلامت باشید

[ بدون نام ] شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:56

با سکوت سرگرم گفت و گوی یکطرفه هستم ، او از بازگو کردن شنیدنی هایش عاجز است.

:)

سارا شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 13:22 http://dr-tranquil.persianblog.ir

من با افزایش نگفتنیها موافقم ... قابل درکه... قالت جدید حس جزوه خوندنو به من منتقل میکنه ولی تنوع همیشه بهتره!
و یه چیزه دیگه... فکر میکنم تلفیقی نوشتن بهتره :)

:)
منم با تلفیقی موافقم

ژاندارک شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 14:34 http://parastooyemohajer.blogfa.com

تغییر و تحولات مبارک!

مرسی :)

[ بدون نام ] شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 15:57

منم ECT می خوامباور کن ECT لازم شدم

:-?

موتیسم شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 20:09

سلام دژاووی عزیز

از وبلاگ زیباونوشته های دلیت کلی لذت بردم.
من همشهریتم و یک پزشک خانواده هستم.ضمنا کلی هم به رشته روانپزشکی علاقمندم.حتما بازم به لینکت سر میزنم.
موفق باشی.
کشیک اول فروردینم خوش بگذره!!!!!!!!

سلام دکتر عزیز
مرسی
لطف کردی. خوشحال شدم
شما هم موفق باشی
چرا موتیسم حالا؟!

دکتر گمشده شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 20:27 http://drdarya74.blogsky.com

دکتر جون ذکات این قالب عوض کردنت رو باید بدی ها!
بابت ۱۲ ساعت کشیک در سراسر نوروز هم از حالا خسته نباشید میگم!

اولا زکات. دوما به وبلاگ زکات نمی گیره!
سلامت باشید

هلال یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 00:08

از آخرین باری که من به دژاوو اومدم زمان درازی نمی گذره اما تغییرات اینجا مفصله !
از اون نوشته های دلنشین کوتاه روزمره خبری نیست و می بینم که پیشه و حرفه صاحب وبلاگ به روی وبلاگش سایه انداخته....
از تغییر گریزی نیست و وبلاگها هم مثل آدمها هیچ وقت یک جور نمی مانند...
این طوری هم یک نوع دیگر دوست داشتنی شده.

چه عجب از این طرفا؟
امیدوارم بیشتر از اینا ببینمتون خانوم دکتر

راسپینا یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 00:10

این عکس چقدر قشنگه...نور ها تو فضای طلایی امتداد پیدا کردن ...مثل وقتی که تازه اشک تو چشمها جمع میشه .ادم احساس میکنه اون لحظه چشمهای دوربین پر از اشک شده بوده ...

تغیرات بلاگتون مبارک باشه

امیدوارم دوستانتون کار داشته باشند

مگر ساعت تحویل سال حدود ۱۰.۱۱صبح نیست؟اگر این جوری باشه که شما موقع تحویل سال کشیک هستید.که البته اگر این جوری باشه تا اخر سال مدام مجبورید به جای دیگران هم کشیک باشید...(یک هذیان تثبیت شده)

استاژر بزرگ کردیم که سر پیری بیاد برامون کشیک آرزو کنه!

ورونیکا یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:15 http://veronika.blogsky.com

قالب جدید مبارک باشه
تصمیم تون راجع به نوع نوشتن هم خیلی به جاست .
یادمه اگه اشتباه نکنم پارسالم روزای عید کشیک بودین ! خوبه حداقل امسال فقط روز اول اینطوریه ...ولی آخه مزه عید به همون روز اولشه ها

مرسی
آره پارسال هم اول فروردین کشیک بودم

mary یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 17:17

وای دکی چقدر قالبت خوب شد سفید و شاد

:)

شبنم چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 00:40

دکتر عزیز سلام
اگر امکان دارد من را به عنوان یک بیمار در نظر بگیرید.من ۳۱ سالمه و فقط یک پزشک عمومی بیکار که الان ۵ ساله پشت کنکور تخصص در جا زده ام. البته فقط این دو سال اخیر درس خوانده ام.انهم دست وپا شکسته
وبخاطر این مساله هنوز مادر نشده ام.در ضمن من بیماری GAD دارم.همکارهای شما انواع SSRI,حتی ولنافاکسین را برای من تجویزکرده اند.اضطراب و وسواس من راداغون کرده است .داروها سیستم گوارشی من را کاملا بهم میزند.والدینم و همسرم توقع دارند که من حتما متخصص شوم.البته خودمم هم همچنین.حافظه ام ضعیف شده است.به نظر شما به چه شکل با بیماریم کنار بیایم تا بتوانم بخوبی درس بخوانم.البته بدون دارو.

سلام. اختیار دارن خانوم دکتر.
خب هم اضطراب و هم وسواس به سایکوتراپی جواب می دن ولی بهتره که ترکیب سایکوتراپی و دارو درمانی استفاده بشه تا جواب بهتری بگیرید. الان که تا امتحان بعدی هنوز فرصت هست بهتره کار درمان رو شروع کنید تا اقلا به یه جایی برسه. البته امتحان دستیاری واقعا استرسور سختیه و این مشکل مختص شما نیست و فراگیری بالایی داره. براتون آرزوی موفقیت می کنم.

اندروفین چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 23:09 http://biochemist.blogfa.com

اتفاق مهمی که در بیمارستان واست اتفاق افتاده جای بسی افتخاره راستی ناگفتنی هات مطلقه یا نسبی؟ گاهی اوقات میشه ناگفتنی ها رو برد تو صیغه ی گفتن و صرفشون کرد

مرسی
ناگفتنی خاصی مد نظرم نبود. همین اتفاق بیمارستان رو فقط بهتر دیدم به وقتش بگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد