Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

به همین سادگی

 

 

آخرین باری که سینما رفته بودم رو دقیقا یادم نبود. شاید ۷-۸ سال پیش بود. تا اینکه ۵ شنبه دوستم بهم زنگ زد و گفت بیا بریم جشنواره! منم دیدم حس کار دیگه‌ای ندارم و از طرفی می‌خواستم ببینم توی این چند سال چی به سر سینما اومده! گول خوردم و فیلم هم که از میرکریمی بود. به همین سادگی رو می‌گم. خلاصه برای نمایش ساعت ۶ برنامه‌ریزی کردیم و رفتیم. چند دقیقه‌ای از ۶ گذشته بود که رسیدیم و روبرو شدیم با صف جلوی گیشه و این خبر که بلیت برای ساعت ۶ تموم شده!‌ دیدم ناجوره بعد از این همه سال بیام و فیلم‌ندیده برگردم! تصمیم گرفتیم برای ساعت ۸:۳۰ بلیت بخریم. این ۲ ساعت رو هم رفتیم به گردش و سر از پروما در آوردیم و خلاصه رفتیم و فیلم رو هم دیدیم. وای که چه فیلمی بود. فکر کنم دفعه بعد که بخوام برم سینما حداقل ۲۰ سال دیگه باشه! اصلا مطابق انتظارم نبود. در اینکه من اینکاره نیستم شکی نیس، ولی دوستم که عشق فیلم بود هم با من مخالف نبود. فیلمش موسیقی که اصلا نداشت! و به یک روز یک خانوم خونه‌دار تا شبش پرداخته بود و وقتی تموم شد من مبهوت مونده بودم که این الان یعنی چی! نکنه سریاله و قسمت بعدیش رو بعدا می‌‌ذاره!! و جالبه بهترین فیلم جشنواره هم اعلام شد که فکر می کنم دلیلش این بوده که من بعد این همه سال بخاطرش رفتم سینما!
این بود داستان سینما رفتن ما بعد از سالها! به همین سادگی!

دیروز case interview دوم رو انجام دادم. همونطور که گفته بودم هفته پیش باید این کار رو می‌کردم. اما بدلیل عوارض سرماخوردگی به همکارم سپردم و این هفته به من رسید. با اینکه ۱۳ روزه که بستنی نخوردم و دلم برای یه بستنی چوبی زعفرونی لک زده، اما ناپرهیزی نکردم تا صدای قابل استفاده‌ای برای هم case interview و هم کلاس به تعویق افتاده اینترنها داشته باشم. و خب نتیجه‌بخش بود و هردو رو دیروز انجام دادم.
interview بد نبود. هرچند که دو تا اشتباه، و در واقع بی‌دقتی کردم. یکیش این بود که حواسم از سن بیمار که ۱۶ ساله بود پرت شد و توی فرمولاسیون براش تشخیص اختلال شخصیت بوردرلاین گذاشتم (که حداقل باید ۱۸ ساله باشه). این عدم دقت به سن باعث شد روی علائم خلقی که توی اطفال به صورت متفاوتی نسبت به بالغین بروز پیدا می‌کنه مانور کافی ندم. اشکال مهم دیگه‌م این بود که تشخیص adjustment disorder رو توی تشخیص‌گذاری محور یک از قلم انداختم، در حالیکه اساسا با این تشخیص زیاد حال می‌کنم! و خب این باعث شد لجم بگیره!! با اینکه اصولا خیلی سطح اضطراب پایینی دارم اما اهمیت این جلسه بهرحال روی تمرکزم تاثیر خودش رو گذاشته بود و این رو فقط خودم متوجه می‌شم و دیگران تنها آرامشم به چشمشون میاد. از اینها که بگذریم ایرادات جزئی تکنیکی همیشه هست و اساتید عزیز متذکر می‌شن. اما قضاوت کلی‌شون راجع به این interview هم خوب بود خوشبختانه.

 ¤ این پست رو دیشب باید می‌ذاشتم. اما داستان از این قرار شد که اینترنت گازوئیلی dial-up مشکل پیدا کرده بود، اینترنت مدرن موبایل رو با اول با کابل و بعد از اینکه جو تکنولوژی منو گرفت با bluetooth آوردم توی نوت‌بوک. اما وقتی که می‌‌خواستم منتشر کنم این هم بازی در‌آورد! مثل اینکه دیشب اساسا اینترنت از ما فراری بود. 

 ¤¤ می‌گن فردا ولنتاینه! ما که از این کارای خلاف!! هیچوقت سر‌ درنیاوردیم و  نمیاریم!! فردا هم به سلامتی کشیکیم و فلذا جای هیچ حرف و حدیثی نیست! اصلا من نمی‌فهمم چرا باید اینقدر کشیک داشته باشم؟ مگه من چقدر باید کشیک بدم آخه؟ ای خدا چرا این رشته ما اینقدر سنگین و پر‌کشیکه؟ آخه این درسته که منِ رزیدنت سال دو کشیک وایستم؟؟ کجای دنیا و توی کدوم رشته‌ای همچین فاجعه‌ای اتفاق افتاده تاحالا؟ اونهم روز ولنتاین!!

¤¤¤ لرزِ تندتر، تبِ حاد‌تر؛
      سختی این انجماد را نگاهی داغ‌تر می‌شکند...


ک.ن* : همه مدل اقدام به suicide دیده بودم. اما این مدلیش دیگه نوبر بود!: یه مریض داشتم که برای suicide دوستش رو قانع کرده بود که با ماشین بیاد و بزنه بنده خدا رو بکشه و بعدش بره دنبال زندگیش! اونهم به گفته خود مریض با سرعت ۵۰-۶۰ تا میاد و می‌زنه بهش و حدود ۱۵ متر پرت می‌شه توی خاکی ولی فقط یه مقدار دستش ضرب می‌بینه! خلاصه به خونواده بیمار پیشنهاد کردم دوستش رو هم میاوردین می‌دیدیمش بد نبود!
* : ک.ن: کشیک‌نوشت!

نظرات 25 + ارسال نظر
سارا چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 18:02 http://dr-tranquil.persianblog.ir

¤¤¤ لرزِ تندتر، تبِ حاد‌تر؛
سختی این انجماد را نگاهی داغ‌تر می‌شکند...

تفکر برانگیزه!

:)

آشنا چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 21:08

سلام دکتر جان!
بله حرفتون کاملا متینه. متنفرم از فیلم های سینمای ایران!تک و توک توشون خوب پیدا میشه.دیشب به اصرار دوستم فیلم(کلاغ پر) رو دیدم!!!!چشمتون روز بد نبینه! معنی وقت تلف کنی رو واقعا حس کردم!

:)

مرجان چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 22:04 http://dayy.blogsky.com

روز خلافت موبالک :دی همون ولنتاین رو میگم ((=
این فیلمی که دیدین لابد شبیه فیلم کاغذ بی خط بوده ! منم از این فیلم هیچ سری در نیوردم ((=

:)

سپیده پنج‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 00:08 http://gomshodegan.blogsky.com

به‌به!! می‌بینم که معجزه‌ی قرن رخ داد و آقای دکتر از سینما سر درآوردن! می‌فرمودین از سر سیانس ۶ می‌اومدیم بیرون بلیط رو تقدیم‌تون می‌کردیم!! :)) ولی خداییش فیلم بدی نبود. بخصوص بازی همون خانوم خونه‌دار. موافق نیستید؟

پیتزا با سس مایونز! شما نفر سومی هستین که می‌بینم پیتزا با سس مایونز می‌خورن! بدک نیست! ؛)

فردا ولنتاینه؟! خب به ما چه! اما می‌گم عجب باحاله که جشن فارغ‌التحصیلی ما رو گذاشتن روز والنتاین‌ها! جشن کلاس عشقولانه‌ی ما روز دیگه‌ای برگزار می‌شد عجیب بود!!!

بازم کشیک؟!! واقعا ما هم دیگه از دست کشیک‌های شما به تنگ اومدیم! حالا ۱.۵ کشیک در ماه درست باید بیفته فردا؟!!

سختی این انجماد را...
شما هم یخ زدین دکتر؟! باز خوبه یخ شما با نگاه می‌شکنه٬ یخ من انگار منحرف‌تر بود!!!

چقدر من حرف زدم نه؟! آخه فردا دارم واسه خودم خانوم دکتر می‌شم جوگیر شدم!!!

:)

آلبالو پنج‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 00:35

فیلمای ایرونی مثل تعارفه .. آمد نیامد داره :)

:)

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 15:05

uhum,vaghean khaste mishi,chera in hame keshik dari akheeee:D

:(

دکتر سینوحه پنج‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 17:24 http://www.doctorsinohe.persianblog.ir

والانتاین در کشیک چه شود!! به نظر من دوست اون مورد خودکشی آدم واقعا خراب رفیقی بوده!!

:)

فوبی پنج‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 18:58

فکر کنم کشیک شلوغی در انتظارتون باشه... کشیک در روز ولنتاین همینه دیگه!... اما روز ولنتاین کشیک داشتن !!...
خدا صبرتون!! بده...

انگار این گردش اجباری رو همه رفتن...البته ما تا امدیم به توافق برسیم کجا بریم حدود سیانس بعدی شد!...وقتی هم به خونه رسیدم در جواب فیلم چطور بود؟حرفی به اون صورت نداشتم...بیشتر از اون ۲ ساعت حرف داشتم...

:)

mary پنج‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 19:00

:) چه خودکشی باحالی بود :) پس به خودم امیدوارشم،من می خواستم با ماشین خودم رو از روی پل بندازم پایین:) البته از این اتوبانییاش،اونم با سرعت بالای ۱۰۰ :) فک کنم من می مردم.
ای بابا یاد خاطراتم افتادم،یادش بخیر به دکتره می گفتم من می خوام خودم رو از کوه پرت کنم پایین طوریکه طبیعی به نظر بیاد :) اونم می گفت مطمئنی می میری؟‌:)

استاژری دیگر! پنج‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 20:15

تو نورولوژی به ما گفتن محرکهای حرارتی از یه حدی که داغتر شن گیرنده های درد رو تحریک میکنن!دکتر مواظب باشین چی آرزو میکنین!..به نظر من که مشکل از ترموستات بوده..انجماده رو میگم..اخه اگه درست کار میکرد سیستم یخ نمیزد..اگه درست کار میکرد نیاز به «داغی » برای واکنش دهی نبود..نمیدونم اما فکر میکنم هنوز هم یه گرمای ملایم و مداوم خط اول درمان باشه..!
شعر گونه ی قشنگی بود!

:) مشکل حتما یه جایی بوده.
:)

سارا پنج‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 22:52 http://jarahedivoone.persianblog.ir

سلام. خوبی. چه خبرا. هه هه بازم کشیکی... !!
مهم اینه دل ادم شاد باشه . ما که با دوستام گند ترین فیلم هم که میریم این قدر می خندیم که همه به جای فیلم ما رو نگاه می کنن... باید هر جا می ری خوش بگذرونی.
اون اگه واقعا می خواسته خودشو بکشه باید می گفته باسرعت صد یا صد و ده بیاد بزنه بهش نه با سرعت پنجاه... خوب معلومه هیچ طوری اش نمی شه .

سلام مرسی. خبر کشیک!
:) بهش می‌گم این دفعه با ۱۰۰ بزنه. دعواش هم می کنم که چرا خودش عقلش نرسیده!

پزشک۷۸ پنج‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 23:47 http://78med.persianblog.ir

دکتر از کلاس اینترنها نگفتی!!؟؟؟

چیز خاصی نداشت آخه :) امن و امان

سینا جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:40 http://sinaab.blogfa.com

سلام
یه پیشنهاد اقای دکتر
فقط فیلم هایی رو سینما برین که طنزشون زیاد باشه تا تفریحی کرده باشین و سینمای معنی گرا و این حرف هارو فراموش کنین

سلام
سینمای معنی گرا. اسم قشنگیه.
ظاهرا اینکه گفتم «این کاره نیستم» برای شما سوء تفاهمهایی ایجاد کرده و باعث اظهار نظری این چنینی و از سر نصیحت شده.
یه پیشنهاد هم من براتون دارم. سعی کنید وقتی می خواین اظهار نظری بکنید همیشه اول صحت پیش فرضهاتون رو بسنجید و بعد نتیجه گیری کنید. بخصوص وقتی روی صحبتتون با بزرگتر از خودتونه
;)

نیایش جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 17:24

دکتر .بیچاره چقدر بد شانس بوده که نمرده!کسی که اقدام به خود کشی کنه و جون سالم به در ببره ها در واقع مرگ تدریجی رو طی میکنه!

اگه اختلال زمینه ای درمان شه نتیجه جز این خواهد بود

نیایش جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 21:29

دکتر من تحمل بخش روان و ندارم !خدا به شما روانپزشکها صبر ایوب داده!در واقع گاهی اوقات به این نتیجه میرسم که برداشت ذهنم از من کاملا درست بوده و من واسه این حرفه خلق نشدم من از اون پزشکهایی میشم که با کوچکترین تحریک عاطفی بیمار حد اقل از نظر مالی ساپرتش میکنم
حرفه ی پدر ومادر من و وارد قلب قشر اسیب پذیر جامعه کرد
گاهی اوقات واسه احوال مریضام اشک میریزم
ای کاش میتونستم دست همشون و بگیرم

فکر می کنی. وقتی بری می بینی طاقت داری!
خب چه اشکالی داره؟ منم مریضت می شم !!

مجید شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:19 http://saddard2.persianblog.ir

khob vaghti barat valentine O gheir valentine fargh nemikoneh hamon behtar keshik vaysi !!!
linket ro gozashtam dr

عجب!
مرسی

ریحان شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 22:18 http://dr-reihan.persianblog.ir

د اشتباه شما همینه دیگه! اخر فیلم باید کاتالوگو بگیری بعدا مطالعه کنید!

کاتالوگ هم کارساز این فیلم نبود!

دکتر مثبت یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:02 http://drmosbat.persianblog.ir/

دیروز پریروز همه خلافکار شده بودنا ولی
موبایلو مودم کرده بودی؟من سردرنیاوردم چی شد

بعنوان مودم نه. از سیم کارت ایرانسل استفاده کردم و چون گوشیم ساپورت می کرد بعنوان یک LAN توسط سیستم شناخته می شه

سپیده یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 13:48 http://gomshodegan.blogsky.com

می‌گم دکتر این تایتل‌ ِ ما رو درست بنمایید تو لینک باکستون٬ دیگه همین الان داروسازیم!!! :دی
(بگو تو اول دفاعت رو بکن بعدا جوگیر شو!!!)

:)

ژاندارک یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 16:02 http://parastooyemohajer.blogfa.com

هفته ی گذشته یه فیلم دیدیم بسیار زیبا!!!!!!! دیگه از اونایی که آدم روش نمیشه اسمشو بیاره! تو سینمای دانش آموزی نمایشش میدادن سنگینتر بودن!D:

:)

نیایش دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:47

چه خوب میشد اگه یه سناریو هم راجع به بیمارستانهای ایران تهیه میشد!
اونوقت دست همه ی پرسنل رو میشد! و سه شنبه شبها ساعت ۲۲ بیشتر غبطه میخوردیم!

:)

mary چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:17 http://misshappy.wordpress.com/

وای دکی آخه چرا اینقدر اینجا سیاهه؟خب مردم همینطوری افسرده میشن دیگه
تازه اگه زمینه رو روشن کنی عکست هم بهتر میشه
این یه درخواست بود برای تغییر رنگ :)

چقدر سیاهه مگه؟!
وبلاگ جدید مبارکه
کی قرار حذف شه؟!

[ بدون نام ] چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:53

سلام علیکم!
احوالات؟!
ببخشید که گفتم هالوسیناسیون لوز میشه!
حالا شما هم مثل استاد محترمتون هی غلط انشائی بگیرید!
با کشیک های سنگین و زیاد روان اون هم در شب ولنتاین چه میکنید؟!
چقدر غر میزنید!
راستی...
هفته پیش که اومدم ولایت ابن سینا استاد محترم اینقدر خمیازه کشیدن که ما هم وسط حرف زدن خوابمون برد!
طفلک استاف اورئوس(!) خیلی کار میکنه!
یه کم یاد بگیرید!

سلام
اینقدر این استاد ما رو اذیت نکنید
خدا رو خوش نمیاد

ایرمان چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 19:13

سلام
میر کریمی قیلم های معنا گرا میسازه...شما باید فیلم:همیشه پای یک زن در میان هست رو می رفتید!!از قرار چسابی سرتون شلوغ شده.موفق باشید.

سلام
متوجه اینکه فیلم معناگرا چیه هستم. فیلمهای قبلیش مثل زیر نور ماه یا خیلی دور خیلی نزدیک رو خیلی دوس داشتم. نمی دونم به همین سادگی رو دیدین یا نه. این اصلا توی اون فاز نبود. ضمنا اگه چند تا کامنت پایینتر رو بخونید بد نیس. چون یه نفر دیگه هم اظهار نظر مشابهی کرده بود. سینا رو می گم

ایرمان پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:05

من معمولا یک متن می خونم و براش کامنت می گذارم اونقدر وقت ندارم که کامنت های قبلی اون متنو بخونم.فک کنم شما نسبت به این کلمه (سینما معناگرا)آلرژی دارید!!!اگر کسی به کسی چیزی رو پیشنهاد می کنه همیشه منظورش این نیست که به طرف مقابل بفهمونه که اون چیزو نمی دونه بلکه گاهی منظور یاداوری هست...گاهی بر اساس حدسیات از روحیه طرف مقابل هست و گاهی هم من از چیزی لذت بردم پس به بقیه هم پیشنهادش می کنم.در مورد پیشنهاد من و اون اقا تئوری دوم مد نظر بوده.زود برداشت نکنید و زود رنج هم نباشید.با ارزوی موفقیت برای شما.

به نظر میاد در مورد «زود برداشت کردن» تعریف واحدی نداریم
چون من هم می گم زود برداشت کردید. شما هم همینو می گید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد