Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

سایکوتراپی

استاد عزیز خیلی اصرار داره که فعالیتهای ما خارج از وقت هم ادامه داشته باشه. می گه هفته ای یک روز ظهر یک ساعت اضافه بمونید و توی درمونگاه بشینید و به مریضهایی که درمان و مرخص می کنید بگید در همون ساعات و به شما مراجعه کنن.

به نظر قابل انجامه. چند روزه که استاد عزیز منو تا ۲ بعدازظهر نگه می داره.پس یعنی می شه هفته ای یک روز یک ساعت اضافه موند.

استاد عزیز برای فردا یک کیس فوبی رو برام گذاشته تا سایکوتراپی کنم. یکی از جذابیهای روانپزشکی برای من همین سایکوتراپی هست.

امروز روز معلم بود.دیروز اساتید عزیز رو به پاویون دعوت کردیم و ازشون قدردانی کردیم. کمتر جایی ارتباط استاد و رزیدنت، و رزیدنت گارد بالا با گارد پایین به اندازه بخش ما دوستانه ست. 

 

پ ن:

ابر که نشست به آسمون

نه خورشید موند، 

 نه سایه

نظرات 14 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:12

ابر که میاد آدم تازه می فهمه خورشیده قلابی بوده...

. چهارشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:13

من بودم

roseola پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 00:48 http://roseola.blogfa.com

اگه تا یکی دو سال دیگه همچنان بنویسید و من هم نوشته هاتون رو بخونم گمونم همون کاری رو بکنم که همیشه تو فکرش بودم . رشته روان رو انتخاب کنم ! (:

جوراب پاره و انگشت آزاد پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 00:56 http://jourab.blogfa.com

wow! چه جالب....حالا به چی فوبی داره مریضه؟ وااای خیلی باید جالب انگیز باشه....
///
نه خیر خط نوشتن که الکی نیست..باید کلی دود چراغ خورد...نمی شه...

به مکانی که پدربزرگش رو اونجا دفن کرده بودن

خب دود چراغم می خورم.بازم نمی شه؟!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:02

ولی من از روان

فر یدا پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:03 http://vivalavida.blogsky.com

من از روانپزشکی می ترسم . . . شاید هم بدم میاد . . . نمی دونم . . . به هر حال که دل خوشی از روانپزشکها ندارم . . .

سخت نگیر

*+*+*سارا*+*+* پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:09 http://saaaraaa.blogfa.com

ابر بیرحمه...جلوی خورشید رو میگیره .. سایه هم به خورشید وفادار و برای اثبات وفاداریش به ابر خودش رو نشون نمیده

به همین سادگی !!!!

دکتر سینوحه پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 06:50 http://www.doctorsinohe.persianblog.com

عکست خیلی جالب و معنا دار بود

گل یخ پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:09

من دیروز یادم رفت روز معلم رو به استاد عزیز تبریک بگم و قدردانی کنم!(گریه)

سارا پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:22 http://www.jarahedivoone.persianblog.com

سلام. ما دیروز استادامونو ندیدیم که ازشون قدر دانی بنماییم..راستی اینجا رزیدنتای ارتوپدی که بودن روابط رزیدنتای سال بالایی و پایینی دقیقا شبیه پادگاه نظامی بود... یعنی سال بالایی ها مالک همه چیز سال پایینی ها بودن حتی کتاباشون.. این قدر باهاشون بد حرف می زدن که نگو... حالا مثل اینکه واسه شما این طوری نیست.

سلام
این قاعده گاردینگ توی رشته های جراحی همیشه هست. شدیدترین حالتش که گاه باورنکردنی می شه توی نروسرجریه. بعدش زنان. و در مرتبه بعدی ارتوپدی و بقیه جراحی ها. یکی از علل این مساله نقشیه که رزیدنت گارد بالا در آموزش و پیشرفت گارد پایین داره. اما توی رشته های غیر جراحی زیاد به گارد بالا وابستگی وجود نداره، و بخشی مثل روانپزشکی که حتی توی کشیکها هم رزیدنت سال یک گارد بالا نداره خب این گاردینگ در کمترین شدت ممکته قرار می گیره. یعنی اصلا پیش نمیاد که سال ۲ بخواد به سال ۱ حرف زور بزنه

مریم پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:04 http://incidentaloma.persianblog.com

اتفاقا با گاردینگ نوروسرجری مخالفم.
من تا حالا چنین چیزی نشنیدم..

خب من شنیدم!
حتی یه بار سال بالایی نروسرجری اینجا سال پایینی رو توی پاویون راه نداده چون ازش خوشش نمیومده!! و سال پایینی بیچاره مجبور شده شب توی استیشن پرستاری بخوابه
اصولا شدت گاردنیگ رابطه مستقیم با تعداد کشیکها،تعداد رزیدنتهای حاضر در کشیک،میزان سنگینی کشیک و طول مدت دوره تحصیل داره

میم پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:46 http://stormysea.persianblog.com

من این ماه روان هستم، انشاا.. خوش بگذره .
اصلا هیچ تصوری از سایکتراپی ندارم ، ولی حس می کنم بیشتر از دانش ،مهارت و تجربه لازم داشته باشه .

منم امیدوارم

توی سایکوتراپی علاوه بر داشتن علم، تکنیک و خلاقیت تراپیست خیلی نقش داره

جوراب پاره و انگشت آزاد پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 22:43 http://jourab.blogfa.com

یعنی قبرستون؟ می برینش اونجا؟ یا همینجوری تو مطب؟
////
خب حالا که حاضرین ریاضت بکشین و دود چراغ بخورین ببینم می تونم یه کاری بکنم!!!!!!!!!

یه قبرستون خاص
گاهی لازمه که درمانگر هم حضور داشته باشه.اما برای ما امکانش نیست.بنابراین برای بیمار برنامه تنظیم می کنیم و مرحله به مرحله مشکل رو درمان می کنیم


دود چراغ که چیزی نیست.من حاضرم دود اگزوز هم بخورم.
فقط گفته باشم که من معمولا جزوه نمی نویسم.چون خطم قابلیت بازخوانی نداره!

[ بدون نام ] جمعه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:22

یه چیزی ته ذهنم رو قلقلک میده که بگم... اگر چه می‌دونم همه در ظاهر باهاش مخالفت می‌کنن!
این جماعت پزشک تو وبلاگ هم جز خودشون و هم پیشه‌هاشون کسی رو زیاد قبول ندارن ... شایدم انقدر رشته و حرفه‌شون غرق‌شون میکنه که جز اون رو نمی‌بینن و نمی‌شناسن !!

نزنین‌ام...! ولی این طوریه!!

با شایدت موافقترم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد