یه ربع به شروع کشیکم مونده بود، توی پاویون با بچه ها نشسته بودیم. همینجوری روی هوا و به شوخی به یکی گفتم می بینم که می خوای کشیک وایستی! جواب اون معلوم بود! ولی خدا یه نفر دیگه که پایه کشیک غیر مترقبه ست رو رسوند و خودش گفت که اگه بخوای من وایستم! خب جواب منم اینجا معلوم بود!!
خیلی حال می ده که یه هو ظهر کشیکت کنسل بشه
توی روانپزشکی ریشه یه سری چیزا به مسائل دوران کودکی ربط داده می شه که خودش رو به شکل اختلالات مختلف در طول زندگی نشون می ده. یکی شون ترسهای دوران کودکی هست. اینکه کدوم روانکاوی این بازیها رو به جون بچه های وبلاگی می ندازه نمی دونم! ولی حالا یه نفر هم یقه ما رو چسبیده که باید ترسهای دوران کودکیت رو بگی! از استادم یاد گرفتم که یه روانپزشک خودشو اکسپوز نمی کنه! پس می گم!!!!
راستش من از ۳ تا چیز می ترسیدم
یکیش دزد بود! نمی دونم چرا.باید خودم رو روانکاوی کنم که چرا با وجود اینکه با دزد برخوردی نداشتم ولی همیشه ازش ترس داشتم!
ترس دیگه م هم یه آقا سیبیلو بود که خونش روبروی مدرسه راهنمایی مون بود.یه درخت اقاقیا جلوی خونش داشت که ما علاقه وافری به گلهاش داشتیم! خب بقیه ش قابله حدسه دیگه!
ترس سوم من هم از بعد از یکی از این سریالهای نمایشی ترسناک تلویزیون برای مدتی وقتی توی هر جای خلوت و تاریک وارد می شدم من رو نگران قاتلی می کرد که از پشت سر الانه که با کلنگ بکوبه توی فرق سرم! آهنگ ترسناک اون سریال هم خودبخود در حال نواخته شدن توی ذهنم بود!
من از رعد و برق می ترسم دکی جون! و از حراست!!
عجب!
[ :-؟ ]
مثل اینکه زیادی دعا کردیم واسه بی دردسر بودن کشیکت!
منم از دزد به شدت میترسیدم و نمکی محل که یه کم مشکل روانی داشت و اون پرندهه (فکر کنم لاشخور!) توی نمایش بچه ها سلامت باشین!!
ووی امشب دیگه خوابم نمی بره بشینم روان بخونم
مرسی که توصیه استادتون رو گوش کردی :)
ِdoctor valla az in axi ke shoma inja andakhtid manam ke az ejdeha ham nemitarsam tarsam migire!
vali migam ajab keifi mide ha ke adam ye ravanpezeshko ravankavi kone!
shoma ham az che chizaie ajibi mitarsidid!
alan az chi mitarsid? az interne porru?!
آخه من کجا یقه توروچسبیدم.؟!!!ولی خب مرسی که نوشتی و نذاشتی کار به یقه چسبیدن بکشه!!چه اشکالی داره ادم به ترساش اعتراف کنه . خب من به این شجاعی اعتراف کردم.ولی خدایی پیش یه دکتر خوب برو . هیپنوتیزم بشو. ببینن ریشه ترسات چی بوده.
آخ که چه میچسبه؟
کامنت پایینی من بودم!
سلام.یقت رو سارا کنده .واسه همین تو این عکست یقه نداری :-)
این عکسه چیه که گذاشتین؟! خواهرم که یه ذره هم نترسید غش کرده از خنده!!!!
من هنوزم ترس ناخوداگاهمو از دزد دارم هنوزم که هنوزه شبا موقع خواب در اتاقمو سه قفله می کنم ! تازه صندلی رو هم می ذارم پشت در!
سلام
واقعا حالا که بزرگ شدی از دکتر می ترسی یا سوپور محل؟
به وبلاگ منم سر بزن.
عکس جدید مبارک
خوب ظاهرا اونقدر ترستون ریخته که عکس یارو رو بزنین اینجا:-)))
بهت لینک دادم...ممنونم...آقا این عکسا چیه می ذاری تو وبلاگت؟!آدم وحشت می کنه!!!...بگرد مثل من مناظر دل انگیز پیدا کن که مردم هم خوششون بیاد!!!...قربان یو!!!