Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

یک کشیک

ساعت ۱۳- کلاس تمام شد. مدیر گروه محترم به یکی از انترنها آموزش داده بود تا نقش بیمار را بازی کند.یک رزیدنت سال ۳ مسئول مصاحبه با بیمار ساختگی بود. تشخیص، اختلال شخصیت اسکیزوئید بود.تقریبا درست حدس زده بودم.

۱۳:۰۵- از درمانگاه درحال عبور به سمت پارکینگ بیمارستان هستم به قصد برداشتن وسائل مورد نیاز از برای بیتوته، که انترن ظاهر می شود.می گوید بیمار برای ترک اعتیاد مراجعه کرده.شرح حال بگیرم آیا؟ می گویم مختصر و با تمرکز بر personal history.

۱۳:۳۰- بیمار مذکور را بستری می کنم.به پاویون رفته به صرف ناهار مشغول می شوم.لعنت به سبزی پلوهای بیمارستان.

۱۴:۰۵- ظاهرا همه جا امن و امان است.هوس خواب نیم روز می کنم.برقها را خاموش کرده،اسیر آغوش گرم و مرموز تخت خواب می شوم.تصویر به آرامی محو می شود...

۱۴:۱۵-صدای یک عدد رادیو در پشت درب پاویون،خواب را از دیده گانم می رباید.اندکی بعد صدای تق تق درب می آید.پرستار سالخورده ایست که می خواهد دستور سی تی اسکن بیماری  در دفترچه اش نوشته شود.به احترام موی سپیدش در غرولند صرفه جویی می کنم.بعد از نوشتن،دوباره قصد خواب می کنم...

۱۴:۳۵-تق تق تق تق ....درب لعنتی... بانوی کمک بهیاری ست،به غایت پررو،بی تربیت و ....می خواهد نسخه ای برای بیمارش نوشته شود.گنجینه دشنامهایم کفاف وی را نمی کند(البته پس از رفتنش). هوس خوابیدن را برای همیشه فراموش می کنم.

۱۵:۳۰- تلفن می زنگد...از درمانگاه است.بیماری مراجعه نموده،شرح حال انترن انجام شده و بیمار آماده ویزیت آسیستان است.

به درمانگاه می روم.انترن در حال تکمیل شرح حال است.

انترن خوبی ست، و صد البته اگر جراح زیباییش نوک دماغش را کمتر به سمت بالا می داد انترن بهتری هم می شد.

بیمار را معرفی می کند.مردی ست حدودا ۴۰ ساله. مدتی است که دچار تغییرات رفتاری شده است.بدبینی به همسرش و خروج شبانه از منزل و رفتن به تپه ای در نزدیکی منزلش از سایر علائمش است.گاه مدعی می شود که ابن ملجم است...

جهت بررسی تشخیصی بستری اش می کنم.

۱۶:۳۰-به پاویون می روم. پس از کمی پرداختن به تلویزیون،رایانه پرتابل را روشن کرده اوقاتی را به تنظیمات windows media centre سپری می کنم.

۱۷:۳۰- حوصله ام لبریز است.خبری از درمانگاه نیست.باران می بارد...

۱۸- کشیک عجیب خلوت است. وسوسه قدم زدن زیر باران در محوطه باز بیمارستان لحظه ای آرامم نمی گذارد.

نم نم است.لطیف و دوست داشتنی.هوا چندان سرد نیست...

در سکوت خلوت بیمارستان قدم می زنم.تق تق تق... اینبار صدای درب نیست.فقط صدای کفشهایم تعقیبم می کند.

حس رمانتیکی دارد.

phone book موبایلم را جستجو می کنم تا این حس را با کسی تقسیم کنم.۱۸۶ نفر در phone book می یابم.هیچکدام شریک مناسبی  برای تقسیم نیست. به ناچار  تنهایی لذت می برم.۳ دور،به دور ساختمان آموزش می چرخم.

۱۹:۵۰- برای اولین بار در مدت طبابت دست به دعا بر می دارم که بیمار بیاید.

۲۰:۰۵- چهار بیمار ناگهان و به فاصله زمانی چند ثانیه به درمانگاه مراجعه می کنند.

یکی خانمی ست میانسال.چند روزی ست که به ناگهان از حال می رود.پس از آن دچار پرت و پلاگویی و خشونت می شود.بیمار جالبی ست.سی تی اسکن نرمال ولی نوار مغز ابنرمال بود.ام آر آی انجام نشده بود.با تشخیص احتمالی سایکوز ناشی از فاز ictus/postictal یک seizure به مراجعه به یک نرولژیست وتکمیل بررسی های ارگانیک توصیه می کنم.

از سه بیمار دیگر چیزی به خاطر ندارم

۲۱:۰۵- صدای گوش خراشی آرامش اتاق ویزیت را بهم می زند.انترن تلفن را جواب می دهد... بیماری در بخش ۱ پاسخ نمی دهد. به همراه انترن به بخش می روم.بیمار روی زمین پخش شده و پاسخی به تحریک دردناک هم نمی دهد.معاینات اولیه و بررسی فوری قند خون علتی را برای اختلال هوشیاری اش مشخص نمی کند. به دلیل نبود امکان سی تی اسکن بیمار باید به مشورت نرولژی در بیمارستان دیگری فرستاده شود تا بررسی بیشتر انجام گردد.برای اولین بار در دوران رزیدنتی، انترن را هم به همراه بیمار می فرستم.

معنای ضرب المثل سرخ پوستی که می گفت (انترن خوب انترن مرده است) برایم تعبیر می شود.یعنی انترن خوب آنقدر از انجام کارها خسته می شود که....

انترن نسبتا خوب ما تا ساعت ۶ صبح بیدار و مشغول همراهی نمودن بیمار در مراحل مختلف بررسی و بستری در بیمارستان دیگر بوده و ساعت ۶ برمیگردد.

۲۱:۵۰- شرح حال و بستری بیمار دیگری را انجام می دهم.

۲۲- فرصتی ست تا به پاویون بروم. کمی دراز باید  کشید.

۲۲:۳۵- بیمار دیگری مراجعه کرده و شرح حال انترن تمام شده است.

۲۳:۴۵- پیرمردی توسط اورژانس به درمانگاه منتقل می شود.از روز قبل به اطرافیانش بدبین شده و می گوید شما می خواهید من را بکشید. ارینتاسیون شخصی و مکانی و زمانی دارد. دلیریوم نیست.علائم ناگهانی ایجاد شده و به دمانس نمی خورد.تشخیصهای مطرح اختلالات عروقی مغز،مصرف مواد روانگردان،اختلالات عفونی سیستم عصبی مر کزی...

اجازه هیچ گونه معاینه ای را نمی دهد. توصیه به بستری جهت بررسی شد.خانواده بیمار مخالفت ورزیده بیمار را به خانه بردند.

۰۰:۵۵- بیماری از نیشابور با نامه نرولژیست با ظن به اختلالات سایکولژیک به درمانگاه آمده است.از نظر من اندیکاسیون بستری اورژانس را ندارد.توصیه به مراجعه در روز شنبه شد. انترن از اینکه شرح حال مفصلی گرفته ولی بیمار را بستری نکردم لجش گرفته است.

۱:۱۵- مرد جوانی با سابقه اعتیاد توسط والدینش با شک به اینکه امروز مواد مصرف کرده باشد مراجعه می کند.نیاز به مشاوره دارند. آثار تزریق روی دست بیمار جدید نبود. توصیه های لازم به خانواده انجام شد.

۱:۳۵- بیماری در درمانگاه نیست. به پاویون رفته،به خواب می پردازم.

۸- کشیک به پایان رسید.بد نبود...

نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 22:29

دیگه همه چیز باور کردنیه... همه چیز همونیه که میگین٬ که میگن...
اصلا مگه مهمه...

آسمون آبی٬ زمین سبز... زندگی زیباست!

سپیده جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 23:33 http://gomshodegan.blogsky.com

خسته نباشی آقای دکتر
چه همه کار کردی. ولی کار هیجان انگیز و جالبیه به نظرم...
ولی بهترین بخش کشیکت به نظر من همون ساعت ۶ تا ۷ بوده.زیر بارون...

ورونیکا شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 13:04 http://veronika.blogsky.com

حس مفید بودن بهترین حس روزای کشیکتونه به گمانم .

منم همون روز بارونی تو کلاسم بودم دلم پر می زد که برم زیر بارون آسمون واقعا زیبا و خوشرنگ شده بود ....بلاخره طاقت نیاوردم و درب کلاس رو که رو به حیاط بود تا انتها باز کردم بی توجه به غرو لندهای بعضی از شاگردای کج سلیقم که می گفتن یخ زدیم خانم :)

و دست آخر اینکه خسته نباشید آقای دکتر

بی صدا شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 17:44

شماره ای که به درد همراهی نخوره باید دیلیت بشه!
دیلیتشون کن دکتر!

دیبا شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 20:10

خوب بود دکتر

سالی شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 23:14 http://blueclue.blogsky.com

نگارشت از کشیکت بهتر بود ولی انترن بیچاره!یادمه کشیک تو بخش روان دوران اینترنی =restولی ظاهرا بیمارستان شما اینجوری نیست

آذین یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 18:16 http://little.blogfa.com

بیچاره انترن
یاد تک کشیک روان خودم افتادم :(

N30yeh یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 20:19

:)

خوب بود
با این آهنگ رو وبلاگ اگه بخونیش کلی خوندنش چسبید

عمو پسرک؟
یه جا خونده بودم آدما کسایی هستن که صبح تا شب کار می کنن تا یه لقمه نون در بیارن
شبها اون یه لقمه نون ُ می خورن که جون داشته باشن و فردا صبحش بتونن کار کنن !!

حرفاشو باور کرده بودم
ولی....
هااااا
تو کتابا که همه چیز و نمی نویسن!!
مثلا نمی نویسن آدمهایی هم هستن که وسط صبح تا شب کار کردن٬ بعضی وقتا زیر بارون هم قدم می زنن !!!

:)

اینترن زنده! یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 22:49

چه کشیک ...
اصلا جالب نبود!
(بیدار موندن اینترن بیجاره تا ۶ صبح رو میگم!)
ولی کشیکه خب دیگه!
چه میشه کرد!
ما اینترن های بیگناه باید با شما کنار بیایم!

شعار امروز:
یک اینترن خوب همیشه زنده است!
حتی اگه تا ۸ صبح نخوابه!

عادله سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 00:22 http://aeko.blogsky.com

خسته نباشی!

لیلا دوشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:33

باز هم از اینکه احساساتتو نو ابراز کردید ممنون
مثل اینکه من به این مساله گیر دادم ولی وقتی منطقی فکر میکنم به این نتیجه میرسم که باید حساس تر باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد