به خیر گذشت!
دیروز استادم راجع به حافظه صحبت می کرد.
انتخاب و ثبت اطلاعاتی که به حافظه بلندمدت سپرده می شن توی مرحله REM خواب اتفاق میفته.یعنی مرحله ای که چشمها توی خواب به سرعت حرکت می کنن.
به همین خاطر هست که شبای امتحان خوابیدن نقش خیلی حساسی داره
فردا جلسه case presentation داریم و من باید مریضم رو ببرم واسه interview و معرفی.
البته یکی از سال بالایی ها interview رو انجام می ده و من بعدش بیمار رو معرفی می کنم
امیدوارم زیاد گیر ندن!
بعد از چند شب امشب تونستم ۴ کلوم درس بخونم
اسکیزوفرنی رو تقریبا دارم تموم می کنم!
البته نه از روی رفرنس اصلی،
چون خوندن اون یه خورده همچین برام سنگینه
و ترجمه هم نداره،حجمش هم وحشتناکه!
اشکال کار اینجاست که امتحان ارتقا رو باید از روی اون بدم!!
ای خدا کی این درس خوندن تموم می شه!!!
رفتم و اومدم.
دیشب انگار جاده یخ زده بود و سوانح رانندگی که به یادگار گذاشته بود گاها دلخراش
مثل این:
مراقب باشید لطفا!
خدارو شکر که برعکس شنبه یکی از بهترین کشیکای ممکن رو دیروز داشتم
چن روزه که دوستامو دارم یکی یکی از دس می دم!
چه می دونم چشون شده! یکی باهاش شوخی می کنم یه هو قات می زنه
یکی می گه فرق بیمارا و دوستاتو نمی دونی!!!
یکی دیگه می گه مث یخچال می مونی! احساس و عواطف حالیت نی!!!
....
وقتی نمی شه ، نمی شه دیگه!
فردا به یه مسافرت نیم روزه می رم.
باید برم به شهری که توی تابستون توی روستاش کار می کردم.
می گن بقیه پولارو ریختن
به امید دیدار
شنبه ای که گذشت یه کشیک سنگین داشتم
فردا هم باز کشیکم
امیدوارم خلوت باشه
زندگی خیلی نرمال داره می گذره
...