خانوم مهندس گودرزِ مهاجرانی به آینده می اندیشد که شاید او نیر روزی بتواند از این اتفاق های خارجی که برایش پیش می آید بنوسید و خوشحال باشد از اینکه هیچ کس جز خودش نمی فهمد چه گفته!! او همچنین به گذشته نگاه می کند و بلافاصله بالا می آورد. او در همین لحظه مجددآ بر میگردد و نوشته را می خواند و چشمانش روی جمله ی اول خیره می ماند.... او با چشمان گرد ۳ سال اخیر زندگی خودش را بیاد می آورد که چقدر زودتر تر گذشت (!) و در آنِ واحد از این موضوع تعجب می کند : wow. تصحیح می کند: آه، عجب.
اسم وبلاگت خیلی خوبه من اول می خواستم اسم وبلاگمو همین بزارم
جدا چه زود گذشت...
باز خوبه شما همین تنوع رو دارین لااقل.ما که ۵ساله داریم با یه سری همکلاسی و استاد سر می کنیم.دیگه تکراری شدن اساسی!:-P
خانوم مهندس گودرزِ مهاجرانی به آینده می اندیشد که شاید او نیر روزی بتواند از این اتفاق های خارجی که برایش پیش می آید بنوسید و خوشحال باشد از اینکه هیچ کس جز خودش نمی فهمد چه گفته!!
او همچنین به گذشته نگاه می کند و بلافاصله بالا می آورد.
او در همین لحظه مجددآ بر میگردد و نوشته را می خواند و چشمانش روی جمله ی اول خیره می ماند.... او با چشمان گرد ۳ سال اخیر زندگی خودش را بیاد می آورد که چقدر زودتر تر گذشت (!) و در آنِ واحد از این موضوع تعجب می کند : wow. تصحیح می کند: آه، عجب.
salam bebakhshid man baz mozahem shodama:D!
migam man aslan hich jaie baraye ienke betoonam adress axamo benevisam toosh ro nadaram
:D
baad man bayad koja adresse axamo benevisam?!!!
bebakhshida!