Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

شاه کلید

ما آدما توی کلبه تنهاییمون آفریده شدیم

کلبه ای که درهای زیادی با قفلهای آهنین داره

که خیلیهاشون به دخمه های تنگ و پر از رطوبت و پوسیدگی باز می شن

یا به زیرزمینهای تاریک

 و یا حتی به سیاه چاله ها و ...

گاهی هم به سالنهای پذیرایی باز می شن که برای یکی دو روز می تونی سرت رو گرم کنی

 

و یه در که راه خروج درست هست، با یک قفل زنگ زده و سنگین و مقاوم، که لابلای این همه در پنهونه

یه شاه کلید شیشه ای دستمون دادن

به نام عشق

می شه چندین بار از این شاه کلید استفاده کرد و قفلها رو باز کرد

اما دندونه های شیشه ای و حساسش راحت می شکنه،

آخر کار می بینی قفلها و درهای زیادی رو باز کردی،

ولی حالا که به قفل صحیح رسیدی ...

نظرات 18 + ارسال نظر
سارا شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 22:01 http://www.jarahedivoone.persianblog.com

من اول ....
می گما تو ترشی نخوری یه چی می شی. خیلی دست به قلمت خوبه ها .شوخی نمی کنم...

اما من ترشی رو بیشتر دوس دارم!

ورونیکا شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 22:24 http://veronika.blogsky.com

اون موقع آدم دلمرده هم می شه و دیگه حال عشق و عا شقی رو هم نداره و بی خیال کلید و شاه کلیدو قفل اصلی می شه...

ایمان شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:11 http://tavassoly.blogsky.com

انسان تنهاست به قول هدایت میان من و سایر آدمها ورطه وحشتناکی وجود دارد ( نقل به مضمون)

مهتاب شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:56 http://www.doctormahtab.persianblog.com

خیلی خب مینویسی دکتر.
تنها وبلاگی که من همیشه توش احساس آرامش میکنم >حرفهای روانپزشکها همیشه قشنگه.......
خیلی خوبه که یه آدم اینقدر بفهمه.........خوش به حالت

امیدوارم خودم رعایت کنم

جوراب پاره و انگشت آزاد یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 00:30

اره...اره....خیلی خوب گفتیش دکتر...

پگاه یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 00:49

بعضی هاهم از همون اول با این اطمینان که این کلید ظریف تو اون قفل سنگین طاقت نمی یاره عطای عشق رو به لقاش می بخشند و عوضش تو فانتزیهاشون حال در بازکردشو می برن:-))))))))

...در و کلید چیه دکتر جان...عشق یک اختلال روانی چه بسا کشنده است که براثر ریزش مقادیری نرو ترانسمیتر و کاتکولامین به جان عاشق افتاده و تنها مرضی است که سکل اون با ته لبخندی صورتی یا کبودی دل مردگی به جا می ماند...
از طنز نچسب بنده گذشته:اولا زیبا نوشته بودی
ثانیا اهل منزل از من میپرسن این دختر کوچول که تو متن قبلی تون بود و الان وال پیپر ویندوز ماست ایرانیه؟!خودیه؟!کشته ماهارو:-)))

اتفاقا والپیپر ویندوز منم همونه!
نه.
ایرانی نیس

متوترکسات یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:12 http://www.doctormtx.blogfa.com/

ولی حالا که به قفل صحیح رسیدی ...
و دندونه‌های شیشه‌‌ای کلیدت شکسته ..... با لگد درو باز کن.

میم یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:57 http://stormysea.persianblog.com

مشکل اینه که کلید گاهی گم میشه ، ولی خوشگل تصور کردین یا شاید کلید به قفل رسیده ؟

نه
فقط تصور

فر یدا یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 13:00 http://www.vivalavida.blogsky.com

آره دکتر جون . . . این کلید من به قفل صحیح که رسید چنان ساییده شده بود . . . که دیگه به هیچ دردی نمی خورد . . . غیر از سطل زباله . . .
دکتر جون . . . ببین چه خوب شدی . . .

سپیده یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 13:24 http://gomshodegan.blogsky.com

بازم مثه همیشه قشنگ گفتی...
توصیف قشنگی از عشق بود...شاه کلید....
به نظر من پیدا کردن اون در هم خیلی مهمه حتی اگه وقتی برسی همه دندونه های کلید شکسته باشه.به قول متوترکسات لگد شاید بتونه بازش کنه
میگم دکتر اگه از اول در درست رو پیدا کردی ولی کلیدت توان باز کردنش رو نداشت چی؟

ققنوس یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:47 http://qoqnous.blogsky.com

خیلی رومانتیک بود !

ژاندارک یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 16:10 http://parastooyemohajer.blogfa.com

آها! پس اینجوریاست ماجرای عشق!

من یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 17:38

باید دید رمقی مانده که همان کلید ترک خورده را در قفل چرخاند........

ریحان یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 22:43 http://dr-reihan.persianblog.com

بدبختی اینه که قفل باشه کلید هم باشه مامور نباشه!

سینا دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:19 http://hezardastan.ir

ادم توشلوغی تنهاتراز زمانی که تنهاست احساس تنهایی ...ولش کن..!!
نانِ بنزینی مارو میل میکنی؟http://hezardastan.parsiblog.com/211434.htm

نام محفوظ دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:02

کاش به جای کلید شیشه ای کلید طلائی داشتیم!

خاک‌نهاد دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 21:16

یه جور دیگه‌اش هم هست ...

از بس سرگشتگی تو این باز کردن‌ها درها و درد و رنج ناشی از این باز کردن‌ها دیده شده ... و تا به حال مورد موفق ِ پایداری مشاهده نشده ... کلید را دست نخورده در پستوی خانه نهان کرده ٬ به خروج از سقف اندیشه می‌شود!!

[ بدون نام ] دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 21:18

تو این باز کردن درها *

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد