Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

3rd

مطابق ماههای گذشته، کلاس درمان دارویی اختلالات اضطرابی اینترنها فردا با منه. این بار لازم شد وقت بیشتری برای آماده کردن مطلب بذارم و دلیلش هم این بود که رفرنسشون از آکسفورد ۹۹ به ۲۰۰۵ تغییر کرده و خب لازم بود بر اساس اون مطلب رو بگم.

¤ امسال گرما زودتر از وقتش اومده سراغمون. این شد که جمعه تصمیم گرفتم کولر رو سرویس و راه‌اندازی کنم. لوله‌کشی و تعویض لوله ترکیده سخت‌ترین قسمت کار بود، ولی وقتی دیدم بعد از همه کارها موتور کولر سوخته..... نه! اشتباه حدس زدین. اصلا عصبانی نشدم. خیلی هم خوشحال شدم که قبل از سخت شدن گرما به اشکال کولر پی بردیم و زود می‌شه تعمیرش کرد.

¤¤ اینترن محترم این ماه ما یک آقای خارجیه! اینترن محترم خارجی ما علاوه بر کارها و وظائف تعیین شده اینترن کارهای دیگه‌ای هم انجام می‌ده. اینترن خارجی ما سر راند با استاد محترم وقتی تلفن اتاق زنگ می‌زنه می‌پره و تلفن رو برمی‌داره! اینترن خارجی ما از همه مهمتر، وسط ویزیت مگسی که اومده بود توی اتاق رو دستگیر و معدوم نمود!!

¤¤¤ سه‌شنبه نوبت case interview منه. بار سومه.

نظرات 13 + ارسال نظر
ریحان دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 00:00 http://dr-reihan.persianblog.ir

ااااه! ان همه روحیه ی جنابعالی در برخورد با کولر سوخته واقعا تحسین برانگیزه!!!
راستی اگه به معدوم کردن مگس نمره ی اضافی تعلق می گیرد بفرمایید ما هم حوزه ی فعالیتهایمان را گسترش دهیم!

هیچ کاری از چشم من دور نمی مونه!

سپیده دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 00:31 http://gomshodegan.blogsky.com

خوبه که نیمه‌ی پر لیوان رو می‌بینی
من می‌بودم بسی عصبانی می‌شدم!

می‌گم این انترن فداکار حالا کجایی هستند؟!!

ایشالا که سومیش از اولی و دومیشم بهتر‌تر بشه

خارجیه این اینترن
ایشالا

ندارد دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:33

سلام دکتر.چطوری؟زود گذشت.نه؟ حدود یک و نیم سال قبل بود.اون موقع ما استاژر بودیم و تو تازه رزیدنت شده بودی.اون موقع هنوز چیف نبودی.رزیدنت تازه ای بودی کم حرف و ساکت.زمانی بود که دکتر طوفانی مریض شده بود و تو آمده بودی با ما و با دکتر طلایی.آن زمان ما هیچ احساسی نسبت به تو نداشتیم برعکس دکتر کاظمی که با هم درسها رو مرور میکردیم و می خندیدیم و دکتر کوهستانی که خواهر بزرگمان بود.جدی و مهربان.باید یادت مانده باشد...آن زمان هنوز چیف نبودی.هنوز برای استاژرها کشیک نگذاشته بودی.هنوز مجبورشان نکرده بودی شرح حالت را پاکنویس کنند.هنوز انترن خوب انترن مرده نبود...هنوز چیف نشده بودی...و حالا... یکی دو ماه دیگر من آنجا انترن خواهم بود و یکی دو سال دیگر رزیدنت روان. و می ترسم که تو یا کسانی مثل تو باعث شوند که از روانپزشکی متنفر بشوم... چون تو نمیدانی(و به عنوان یک روانپزشک باید بدانی) که شاید بشود کسی را مجبور کرد که کشیک بدهد...شرح حال و نت روزانه بنویسد...بر بالین بیمار امتحان بدهد و ... اما نمیشود کسی را مجبور کرد که یاد بگیرد و از آن سخت تر علاقمند باشد...همه اینها برای بقیه مهم نیست.چون حداکثرش یک ماه این چیزها را تحمل میکنند و چند تا بد و بیراه به عاملش میدهند و میروند.اما برای من که شروع عمری با روانپزشکی زندگی کردن است......نمی دانم...

سلام. آره. واقعا زود گذشت. انگار همین دیروز بود. دقیق یادم نیست چند تا استاژر بودین. اما یادمه یه نفرتون به روانپزشکی ابراز علاقه می کرد و حالا نمی دونیم شما همون هستین یا نه. خیلی زود بزرگ شدید. خیلی زود هم ردیف دکتر طلایی شمرده شدید که من اومدم با دکتر طلایی و شما.
دکتر کاظمی و دکتر کوهستانی همکاران خوب من هستند. روششون هم برای من کاملا محترمه. اما در یک سیستم هر کسی نقشی داره. اگر دکتر کوهستانی مهربانانه تر از من و امثال من با دانشجوها رفتار می کرد بخاطر این بود که امثال من بودن تا مانع بشن از عدم تعادل سیستم. و اگر قرار بود من و امثال من هم با مماشات رفتار کنیم نتیجه این می شد که هیچ کسی نتونه فضا رو برای مهربون بودن مناسب ببینه. برای من هم راحتتره که استاژرها سرشون رو بندازن پایین و راست بیان و برن و کاری به کار هم نداشته باشیم. من هم می تونم بگم به من چه که چیزی یاد بگیرن یا نه. می تونم بگم کشیک دادن استاژر چه نفعی برام داره. یا تقویت توانایی های بالینی اینترن چی به من می رسونه. اما این روش من نیست. چون من اصولی دارم برای خودم که اجازه بی تفاوتی رو نمی ده. مطمئنا دانشجوها از رزیدنتی که بجای تکلیف دادن و امر و نهی کردن و کشیک گذاشتن و وادار کردنشون برای کار با بیمار، باهاشون بگه و بخنده و سهل گیری داشته باشه و از سر رفع تکلیف و بی خیالی برخورد کنه خیلی خوششون میاد. احساس بهش پیدا می کنن. اگه کسی علاقه مند بود که چه بهتر. اما اگه علاقه مند نبود این دلیل نمی شه که هر طوری که دلش خواست عمل کنه. کشیک نده چون علاقه نداره. شرح حال و نت ننویسه، یا هرطور دلش می خواد امتحان بده چون علاقه نداره. این رو شمایی که فکر می کنی می خوای روانپزشکی بخونی باید بدونی که هر سیستمی قوانینی داره که پایبندی به اون قوانین وظیفه افرادیه که می خوان توی این سیستم باشن و این رو می پذیرن وقتی وارد می شن. این پذیرفتن ربطی به علاقه نداره. نیازی هم به علاقه نیست. اما نیاز به یادگیری هست. چون در پایان بخش افرادی موفق می شن پاس کنن که یاد گرفته باشن. خیلی ها ممکنه علاقه ای به روان نداشته باشن. اما برای اینکه پزشک بشن باید بر طبق مقررات بخش آموزش ببینن و ارزیابی بشن.
مطمئنا برای دانشجوهایی که هدفشون گذران وقته و نه آموزش دیدن، خب هرچی راحتتر بهتر. و هرکسی کاری براشون درست کرده باشه ممکنه بد و بیراهشون نصیبش بشه. اما این هیچ اهمیتی نداره. اونچه که مهمه وجدان خود فرد هست و نتیجه و فیدبکی که در آخر بخش در دانشجوهای خوبش می بینه و تاثیر روش آموزشیش روی این دانشجوهاش خستگی رو از تنش خارج می کنه. ما در قبال دانشجوهای وظیفه شناس و دنبال علم مسئولیم و برنامه ها و قوانین با در نظر گرفتن اونها تنظیم می شه. نه افراد تنبل و از زیر کار در رو. شما باید بدونید که اگر علاقه شما به روانپزشکی بعنوان جاییه که هر کس هرطور دلش خواست باشه، هر کسی برای خودش آزاد باشه و هیچ کس به هیچ کاری مجبور نباشه در اشتباهید. اگه علاقه شما به روانپزشکی با دیدن رزیدنتی که اجازه نمی ده بخش رو با هتل اشتباه بگیرن تبدیل به تنفر می شه همین امشب درباره این علاقه بیشتر فکر کنید. شاید اشتباه گرفته اید. شاید واقع گرایانه تر باشه که متنفر باشید تا علاقه مند.
شما خیلی زودتر از وقتش بزرگ شدید. بیشتر مراقب باشید، هنوز خیلی جیزها باید یاد بگیرید.

La belle indifference دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:39 http://la-belle.blogsky.com

سلام علیکم و رحمت الله و برکاته
و ... چشم تون روشن !
بالاخره از شر نیمرو های سوخته راحت شدید؟!
راستی به نظر من هم شما فقط به درد ریاست Sleep Lab می خورید و بس!
البته این رو قبلآ به خودم هم گفتن!
و اما الکتریسیته ساکن:
اون مریضه بی راه نمیگفت که الکترون متساعد میکنید!
یه پا بابا برقی شدید ها!
و اما بعد...
سرویس کولر هم بلد بودید؟! (به قول خودمون یاد داشتید؟!)
خوش به حالتون با اون اینترن خارجکی تون که حتی مگس ها رو هم ایکی ثانیه میترکونه!
(ببخشید که امروز زیادی خودمونی شدم!)

سلام
مایلم راجع به این جمله:
«راستی به نظر من هم شما فقط به درد ریاست Sleep Lab می خورید و بس!»
در اولین فرصت توضیح بدید

علی دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 15:11 http://medicineman.persianblog.ir

نه به اون سردی زمستون و نه به این گرمی که از الان شروع شده!! تابستون امسال روزه گرفتن حال میده

خدا بزرگه...

نالوکسون دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 20:39

اکثر این ادمای خارجی که دور و برم بودن -از اینترن واستاجر و حتی رزیدنت- ادمای ساده دل و بی شیله پیله ای بودن!اکثرا هم بودن در کنارشون و دیدن اینکه چطور اصطلاحات و تیکه کلامای کوچه بازاری ما ایرانیای نه چندان ساده دل رو استفاده میکنن خیلی جالبه..تو کلاس ما که از سه چهار ملیت مختلف (لبنان٫پاکستان٬افغانستان) دانشجو حضور داشت٫گرچه بندگان خدا خیلی بهشون سخت میگذشت!!

این مساله در مورد اینترن خارجی ما هم صدق می کنه.
جای تامل داشت کامنتتون

دکتر س سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:21 http://pezeshk2008.blogfa.com

اگه انترنه ایرانی بود می گفتن سر به هوا و بی ادبه ولی چون خارجیه مساله به تفاوت فرهنگها برمی گرده!!!

:)

ندارد سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:44 http://far-man.blogfa.com

شاید باید ناراحت می شدم. آخه می دونی سخته به یه آدم بیست و پنج شش ساله بگن هنوز بچه ای!! اما ناراحت نشدم. خوش حال هم شدم. نه به خاطر حرفهایی که زدی(که تقریبا خیلهیاش رو قبول ندارم) به خاطر اینکه فکر نمی کردم که comment من رو accept کنی.این نشان می دهد که در این چند وقتی که وبلاگت رو می خونم اشتباه نکرده ام چون خیلی ها کوچکترین انتقاد را هم محکوک می کنن. این را هم بگویم که جایی وقتها منظورم را بد فهمیدی...من مخالف قانون و موافق هتل نیستم اما میگم که پاکنویس کردن شرح حال رزیدنت و کشیک دادن استاژر هیچ کمکی به هیچ کس نمیکنه. دکتر طلایی هم سخت گیره اما هیچکس در موردش نمیگه عقده ایه...جو گیر شده.......بعدها شفاهی بیشتر میتونیم در موردش حرف بزنیم...راستی من هم زمانی وبلاگی داشتم....

سن تقویمی برای خیلی چیزها ملاک نیست. آدم می تونه ۲۵ ساله که سهله، می تونه ۵۰ ساله باشه ولی هنوز یاد نگرفته باشه وقتی می خواد انتقاد کنه باید راجع به موضوع احاطه داشته باشه، یک جانبه قضاوت نکنه و همه چیزها رو در نظر بگیره. ممکنه ۵۰ سالش شده باشه ولی هنوز یاد نگرفته باشه که در انتقاد در واقع نوعی اظهار نظر در جهت بهبودی هست، نه جایی برای agression. یاد نگرفته باشه که در انتقاد رعایت احترام و مراعات سلسله مراتب رو بکنه، و از همه بدتر، شاید ۵۰ ساله که هیچ، حتی ۱۰۰ ساله شده باشه و هنوز یاد نگرفته باشه که انتقاد مجاز نیست هرطور و با هر لفظی که دلش بخواد صحبت کنه. سن تقویمی افراد برای خیلی چیزها ملاک کافی نیست.
مجبور نیستم پاسخی بدم، ولی پاکنویس کردن شرح حال بخاطر approve شدن بخش ضروری بود و این دستور گروه بود چون برای حفظ آبروی دانشگاه همه افراد مسئولن. از استاد تا استاژر. دلایل کشیک گذاشتن برای استاژرها هم در جای خودش بقدر کافی توضیح داده شده و نیازی به توضیح بیشتر نمی بینم.
هر کسی اهداف و روشهایی داره. من برای رسیدن به اهدافی که مد نظر دارم روشی که مناسب دیدم رو انجام می دم. معیار تعیین کننده روش من اینه که اهدافم رو تامین کنه و از دامنه قوانین و عرف هم خارج نباشه. در این چارچوب روشم رو انتخاب کردم، ممکنه تغییراتی در هر جهتی نیاز ببینم که اهدافم رو بهتر تامین کنه. پس کاملا روشنه که صحبتهایی مثل اینکه فلانی جوگیر شده یا عقده این روز رو داشته یا ... کوچکترین اهمیتی برام نداره. این اخلاق ما ایرانی هاست که قانون گریزیم و راحت طلب و از زیر کار در رو. هر کس هم که بخواد جلوی این کارهامون رو بگیره از این صحبتها در موردش زیاد هست و من به این موضوع از روز اول واقف بودم. مطمئنا ترجیح می دم همه حتی الامکان از وضعیت رضایت داشته باشن، اما این کار رو با کوتاه اومدن از انجام وظائف و با مماشات بر سر سهل انگاریهاشون هرگز انجام نخواهم داد و هرجا که احساس کنم نقصانی هست برنامه جدیدتری برای رفعش ارائه خواهم کرد که کشیک استاژرها فقط یک نمونه ش بود که خوشبختانه فیدبک خوبی هم داشته.

کارشناس مامایی سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:43

سلام. Case امروزتون چی بود؟ اون آقای معلم چی شد؟ مرسی

سلام
اسکیزوفرنی
اون خانوم معلم بود. با تشخیص اسکیزوافکتیو تحت درمانه

راسپینا سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 15:30

خوب این جور که شما در کارتون جدی هستید غیر از این هم انتظار نمیره اما این حسودان بد گوهر هنوز هم امیدوارند...حسودن دیگه دست خودشون نیست.


خوش به حالتون .چه قدر خوب می تونید منطقی فکر کنید در لحظه .

به نظر من که کار کلافه کننده ای هست اون هم تو گرما.تجربشو دارم!! البته در حد کمک.از سر اینکه کم نیارم از بقیه عناصر ذکور !!! البته در دوران جوانی حا لا دیگه از ارتفاع هم می ترسیم

:)

موتیسم چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 00:48

سلام بر دژاووی عزیز

خوشم میاد که مولتی پتانسیل هستی و به کارهای فنی هم علاقمندی.خودش یه امتیاز مهمه.
اما زودتر به فکر موتور کولر باش که باز قیمت تعمیر و تعویض چند روز دیگه ساعت میزنه دژاوو جان!!!!

در بین نظرات دوستان نظر یکی از همکاران (ندارد) و پاسخ بسیار معقولانه و در عین حال مودبانه و فصیح شما به این همکار گرامی زیبا بود. کاش این همکار الان میتوانست ۵ سال جلوتر را ببیند و تجربه امثال من که دوره طرح را گذراندیم و به نحوی ۳ تا ۴ سال از فارغ التحصیلی مان(چه عبارت مسخره ای) گذشته را بدست می آورد.باید بدانیم که آنچه به عنوان ره توشه در پایان این ۷ سال برای manageبیمارانمان باقی میماند همین تلاشها وجدیت ها در کنار حساسیت و تعهد رزیدنت ها برای آموزش ماست. بعدها این همکار گرامی خواهد فهمید که گاهی انسان حسرت دوران دانشجویی و کارورزی را میخورد که چرا در این دوران که مسئولیت اصلی بیمار بر عهده مان نبود بیشتر و جامع تر از بیماران و لحظات بخشها و تجارب رزیدنت ها بهره نگرفتیم.
مرد هنرمند خرد پیشه را عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به کار


دژاووی عزیز همواره کلامت گرم،قلمت نغز و عزمت در عرصه آموزش و فراگیری جزم باد.
و امیدوارم خداوند به تمام ما قدرت درک واقعیت رو بده.

سلام. فعلا که در حال پختن هستیم!

از لطف و نظر شما ممنونم

هلال چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:53

روانپزشکی برای شما خوش بینی آورده یا خوش بینی قبل از روانپزشکی حضور داشته ؟

کلا روانپزشکی به آدم یاد می ده خیلی چیزها ارزش ناراحت شدن رو ندارن

ایرمان چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 14:31

والا من که نفهمیدم شگفتی این اینترن خارجی کجاست!!!به نظرم اینترنهای داخلی خودمون شگفت آفرینیشون صد برابره!!!

بله ما هم اینترن شگفت انگیز کم نداریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد