عکاس‌باشی

تنهایی تنها چیزیه که این روزها حس نمی‌کنم. و این بخاطر تند شدن ریتم زندگیمه.

توی بیمارستان این روزها مشغولیتهام فرصت سر خاروندن رو ازم گرفته. توی خونه هم دو تا مسئولیت جدید به مدت دو هفته به عهدمه. یکی غذا پختن و یکی ظرف شستن! البته تنها غذایی که توی این ۳ روز پختم سوسیس بود که اگه تلفن بی‌موقع زنگ نمی‌زد خیلی خوشمزه‌تر می‌شد!

دیروز با مترون بیمارستان جلسه گذاشتم و امروز هم با رئیس بیمارستان ملاقات کردم و هماهنگیهای لازم رو انجام دادم و با نقطه نظرات اونها هم آشنا شدم. بعلاوه اینکه یکی از برنامه‌هایی رو که از مدتها قبل مد نظرم بود، یعنی اصلاح سیستم فرا خوندن رزیدنت در ساعات کشیک به بخشها رو هم انجام دادم. توی بیمارستانهای دانشگاه معمولا وقتی بیماری در ساعات کشیک نیاز به ویزیت داره به اینترن کشیک اطلاع داده می‌شه و اینترن در صورتیکه بتونه مورد رو manage کنه اردر لازم رو می‌ذاره و در غیر این صورت با رزیدنت تماس می‌گیره و هماهنگی می‌کنه و یا ازش می‌خواد که بیمار رو ویزیت کنه. این باعث می‌شه که اینترن در موقعیت تصمیم‌گیری قرار بگیره و براش سوال و تجربه ایجاد بشه و موارد اورژانسی که ممکنه توی بخش پیش بیاد رو بتونه از نزدیک ببینه و نحوه درمان رو بطور عملی آموزش ببینه و چون تحت نظر رزیدنت هست بیمار هم متضرر نمی‌شه. اما توی بیمارستان ما تا حالا مرسوم بوده که هر بیماری هر مشکلی داشته باشه، از سرماخوردگی گرفته تا عوارض حاد دارویی یا مشکلات اورژانس جسمی داخل بخش، پرستار بخش مستقیما با رزیدنت تماس می‌گیره و رزیدنت هم بیمار رو ویزیت می‌کنه و به این شکل عملا اینترن از چرخه آموزش موارد بخش خارج می‌شه. خب نتیجه این کار هم فارغ‌التحصیل شدن یک پزشک کم‌تجربه ست. قبلا در این باره با پرستارهای بخش صحبت کرده بودم و اونها اینطور جواب داده بودن که کسی به ما پروتکلی که اول به اینترن زنگ بزنیم رو نداده و روال همین بوده تاحالا و برای تغییرش باید از مقام بالا دستور برسه. صبر کردم تا چیف بشم و بعد این قضیه رو اصلاح کنم و امروز با رئیس بیمارستان قضیه رو مطرح کردم و ازش خواستم ویزیت اولیه بیماران بخش با اینترن کشیک باشه و اردر اینترنها هم لازم‌الاجرا باشه و رئیس هم موافقت کرد. امیدوارم به شکل مطلوبی این قضیه اصلاح بشه.

¤ ما برای آنکه ایران ویران شود، رنج دوران برده‌ایم!!

¤¤ ۷-۸ سالی از وقتی‌ که به عکاسی علاقه‌مند شدم می‌گذره.


اون اوائل فقط عکسها رو نگاه می‌کردم و زیاد دنبال اینکه خودم عکاسی کنم نبودم. تا اینکه یه روز پاییزی که با چند نفر از دوستام رفته بودم زشک (منطقه ییلاقی اطراف مشهد) و دوربین دوستم رو ازش گرفته بودم تا یه نگاهی بهش بندازم،‌ با این تصور که فیلم رو رد نکرده شاتر دوربین رو فشار دادم و عکسی گرفته شد که باعث شد علاقه‌م در عکاسی فراتر بره و این تمایل که خودم عکاسی کنم در من شکل بگیره. این عکس رو می‌گم:

البته دوربین آماتور توی خونه داشتیم، ولی هیچوقت منو جذب نمی‌کرد. خلاصه چند ماه بعد، توی دوره استاژری یه دوربین حرفه‌ای زنیت خریدم که قیمت چندانی نداشت و برای شروع مناسب بود. دوربین رو گرفتم توی دستم و شروع کردم به عکس گرفتن، کتاب عکاسی خوندن، عکس گرفتن و باز عکس گرفتن. هر عکسی که می‌گرفتم سرعت شاتر و عدد دیافراگم رو یادداشت می‌کردم و بعد از چاپ عکسها با روش آزمون و خطا تونستم بعد از چند حلقه فیلم اولیه که عکسهای نسبتا ضعیفی بود به اون چیزی که می‌خواستم نزدیک بشم. قدم بعدی خریدن یک لنز تله با فاصله کانونی ۲۰۰ م.م بود. عکس گرفتنهای من باعث شد که وقتی در استاژر دویی المپیاد ورزشی دانشجویان علوم پزشکی کشور در مشهد برگزار می‌شد کار عکاسی مراسمهای افتتاحیه و اختتامیه رو ستاد المپیاد به من بسپره و این دیگه یک تجربه عکاسی حرفه‌ای منحصر به فرد و تکرارناپذیر بود. یادم میاد حلقه اول فیلمها رو که از اختتامیه شنا عکاسی کرده بودم وقتی به یک عکاسی نامعتبر سپردم و فیلم توی محلول ظهور بیش از حد نگهداشته شده بود و عکسها بی‌کیفیت شده بودن چقدر غصه خوردم! ولی این باعث شد که برای اثبات خودم با انگیزه بیشتری بقیه عکسها رو بگیرم و خوشبختانه بقیه عکسها مطابق انتظارم بودن و این یک تجربه موفق برای من بود. ستاد المپیاد با یک سکه ازم تقدیر کرد (البته بعد از کسر ۱۰درصد مالیات مبلغ سکه رو بهم دادن!!) که نمی‌دونم این وسط کی راضی نبود و چند روز نگذشته بود که هارد کامپیوترم سوخت و پول بی‌زبون رو خرج کامپیوتر کردم!

خلاصه زمان گذشت و اینترن شدم و عکاسی رو یکی از تفریحات خودم می‌دونستم. اما اون دوربین ارزون‌قیمت زنیت دیگه جوابگوی انتظاراتم نبود. در نتیجه حقوق ۶-۷ ماه اینترنیم رو جمع کردم و یک دوربین حرفه‌ای canon خریدم و دوربین زنیت و لنز تله‌ش رو که به دوربین جدیدم نمی‌خورد رو فروختم. با وجود مجهز بودن این دوربین به امکانات عکاسی تمام اتوماتیک،‌ نیمه اتوماتیک و دستی، من همیشه با روش دستی عکاسی کردم و در مورد این دوربین هم با آزمون و خطا به عکسهای دلخواهم رسیدم. از اون زمان تا یکی دوسال پیش تند تند عکس می‌گرفتم و یه عالمه آلبوم نتیجه این چند سال بود. اون زمان که دوربینم رو خریدم عکاسی دیجیتال توی ایران هنوز حرفی برای گفتن نداشت و اساسا کسی تحویلش نگرفته بود. اما از زمانی که گوشیهای موبایل دوربین‌دار اومد و عکسهای خیلی سهل‌الوصولی می‌شد بدست آورد دیگه دوربینم بیشتر زمان رو توی کیفش سپری کرد و برخلاف گذشته که یه حلقه فیلم توی دوربینم دوام چندانی نداشت، ماهها طول می‌کشید تا بخوام حلقه فیلمی برای چاپ از دوربین خارج کنم.

توی این فاصله بیشتر قفسه‌های فروشگاههای عکاسی رو دوربینهای دیجیتال پر کرد و کم‌کم دوربینهای دیجیتال آماتور بعنوان یک وسیله خیلی روتین توی زندگی خانوادگی افراد وارد شد.

عکاسی دیجیتال هنوز ولی نتونسته منو جذب خودش بکنه. یک دلیلش اینه که اگه بخوام دوربین دیجیتالی که مشخصات و امکاناتی معادل دوربین فعلیم رو داشته باشه بخرم باید بالای ۱ تومن پول روش بدم که خب هنوز برام علف خرس نشده!! دوربینهای آماتور هم فقط عکاسیم رو خراب می‌کنه و بس. با دوربین دیجیتال راحت‌تر دستمون روی شاتر می‌ره و در انتخاب سوژه سختگیری کافی رو نداریم. یه عالمه عکس می‌گیریم و از بین اونا چند تاشون به درد می‌خوره و بقیه زائد هستن. با دوربین دیجیتال آماتور قدرت مانور محدودی داریم. یعنی عکسی که باهاش گرفته می‌شه رو خیلی از افراد می‌تونن بگیرن،‌ بخصوص اگه مثل من وقت کافی رو برای عکس گرفتن دیجیتال نذارن. درحالیکه با دوربین حرفه‌ای هر کاری رو می‌شه با عکس کرد. وقتی با دوربین خودم عکس می‌گیرم یه عالمه وقت برای تنظیم کادر، سرعت شاتر،‌دیافراگم، عمق عکس و جلوه‌هایی که مد نظرم هست می‌ذارم و خب طبیعیه که نتیجه برام ارزشمنده. اما با دوربین آماتور کار زیادی نمی‌شه کرد و بهمین دلیل هم سریع یه کادر غیر دقیق انتخاب می‌کنم و نگرانی هم از تکرارناپذیری سوژه ندارم و نتیجه رو هم سریع می‌بینم و در صورت لزوم کار رو تکرار می‌کنم. هزینه‌ای هم برای ظهور و چاپ و فیلم پرداخت نمی‌کنم.

این لینکها رو ببینید:

http://lymbic.blogsky.com/?PostID=120

http://lymbic.blogsky.com/?PostID=123

اولی عکسیه که با دوربین دیجیتال آماتور گرفتم. نه کادر درستی تنظیم کردم و نه جلوه خاصی می‌شد باهاش ایجاد کرد و عکس عملا حرفی برای گفتن نداره. دومی از همون سوژه‌ست،‌ ولی کلی تنظیمات انجام دادم، از سه‌پایه استفاده کردم، روی زمین نشستم و لباسهام رو خاکی کردم! تا این عکس به دست اومده. خب طبیعیه که این عکس ارزشش قابل مقایسه با اولی نیست.

و از همه اینها که بگذریم، من هنوز دوست دارم عکسی رو که می‌گیرم رو بجای صفحه مونیتور، توی دستم ببینم و ورق بزنم، حس ورق زدن صفحات آلبوم هیچ جایگزینی تاحالا برام نداشته (نگین که خب از عکس دیجیتال هم می‌شه پرینت گرفت که عصبانی می‌شم!).

البته در اهدافم خرید یک دوربین دیجیتال حرفه‌ای درست و حسابی رو دارم، اما وقتی که پول برام علف خرس بشه.