تعطیلات

فولکس میدان راهنمایی مشهد

سال جدید من همونطور که گفته بودم با کشیک شروع شد. پارسال هم اول فروردین کشیک بودم و انتظار کشیک خلوت و سبزی‌پلو و ماهی ناهار بیمارستان مثل پارسال رو داشتم. اما خیلی متفاوت بود. واقعا شلوغ بود و اکثر مریضهایی که مراجعه می‌کردن اندیکاسیون بستری داشتن. دو مورد بود که بین کیسهای دیروز بیشتر دیده می‌شد. یکی زائرین شهرستانی امام رضا بودن که با اومدن مشهد وارد اپیزود مانیا یا سایکوز شده بودن، و مورد شایع دیگه هم بیمارانی بودن که دچار adjustment disorder با افکار suicide جدی که ناچار به بستری کردنشون شدم. کیس جالبمون هم دختر ۱۳‌ساله‌ای بود که توسط اورژانس به بیمارستانمون منتقل شده بود. ۲ روز قبل از مراجعه اقدام به suicide با انداختن خودش از طبقه دوم خونه کرده بود که باعث شده بود یک دست و یک پاش بشکنه و دچار تروما به سر هم شده بود و وقتی دیروز از بیمارستان امدادی مرخص شده بود و رفته بود خونه اینبار قصد داشته از طبقه چهارم خودش رو بندازه پایین که خونوادش مانعش شده بودن و اورژانس رو خبر کرده بودن. اول بخاطر شرایط جسمانیش نمی‌خواستم بستریش کنم، ولی وقتی سعی کردم باهاش ارتباط برقرار کنم متوجه شدم که به هیچ وجه هیچ کمکی رو نمی‌پذیره و این موضوع نشانه‌ای از ناامیدی و مصمم بودن برای اجرای نقشه‌ش بود و به ناچار با بخش هماهنگ کردم و برای حفظ جونش هم که شده بستریش کردم.
توی این مدت رزیدنتی که دیروز به نیمه راه رسید دو سه نفر استاد دانشگاه توی مریضهای بخش داشتم، ولی دیروز اولین بار بود که خودم یه استاد دانشگاه رو بستری می‌کردم که بدلیل همون adjustment disorder با افکار suicide بود. (این موضوع رو تاکید می‌کنم که در adjustment disorder با وجود اینکه علائم به اندازه کافی شدید نیست که یک تشخیص محور یکی ماژور رو بذاریم اما افکار suicide شایعه).
خلاصه اینکه لحظه تحویل سال هم درحال دیدن مریض بودم! دیروز به این موضوع پی بردم که گاهی وقتا جدا ترسناک می‌شم! البته دیروز واقعا بعضی‌ها شورش رو در آورده بودن. جریان از این قرار بود که یکی از بیماران بخش دچار cardiac chest pain شده بود و پرستار بدسابقه و گیج بخش بیمار رو به همراه مامور بخش با نوار قلبش فرستاده بود پاویون تا ببینم! اونم با پای پیاده! نوار قلب رو که دیدم و چشمم به Tهای صاف و معکوس افتاد حسابی عصبانی شدم. آخه برای هر موضوع کم‌اهمیتی ما رو وقت و بی‌وقت به بخشها می‌کشونن، اونوقت مریض قلبی رو فرستادن پاویون و جالب اینکه پرونده‌ش رو هم نفرستاده بودنن. اول زنگ زدم و به پرستار اعتراض کردم و گفتم بلافاصله آمبولانس یا ویلچیر بفرستن و مریض رو منتقل کنن به بخش تا مشاوره قلبش رو بنویسم و به بیمارستان جنرال بفرستمش. همزمان از درمانگاه هم زنگ زدن که اینترنها شرح حال مریض رو گرفتن و باید برم ببینم مریض رو. توی این اوضاع بودیم که از بخش زنگ زدن که همراهی‌های مریض اتاق VIP که دیروز بستری شده و احتمالا postpartum psychosis هست می‌خوان که بیمارشون امروز ویزیت بشه، منم که کفری شده بودم گفتم مریضهای هر کسی طبق روال تعیین شده برای تعطیلات ویزیت می‌شن و من نمی‌تونم مریض اونها رو ببینم و اگه نمی‌خوان می‌تونن رضایت بدن و مریضشون رو ببرن. خلاصه مریض قلبی رو با ویلچیر از پاویون بردن و فرستادیمش برای مشاوره. توی درمانگاه مریض می‌دیدم که سوپروایزر اومد و بعد از احوالپرسی و تبریک عید نشست توی اتاق، کاری که اصلا معمول نیست. من هم فرصت رو غنیمت شمردم و از پرستار بخش حسابی شاکی شدم به سوپروایزر. بعد به ادامه مصاحبه با مریض و کار با اینترنها پرداختم و دیدم بنده خدا هنوز نشسته! کارم با مریض که تموم شد دیدم سوپروایزر این همه مدت رو نشسته تا اونجا تا اوضاع مناسب بشه و وضعیت اگه سفید بود ازم بخواد مریض VIP  رو ویزیت کنم! خلاصه وعده دادم که اگه سرم خلوت شد یه سر می‌زنم. از هوش هیجانی خوب سوپروایزر خوشم اومد که وقتی اوضاع عصبانی منو دید موضوع رو مطرح نکرد صبر کرد تا خوش‌اخلاق شم!
خیلی خوب شد که کشیکم نصفه بود.

امروز هم برای ویزیت بیماران سرویس خودمون رفتم بیمارستان. یکی از خلاقیتهای شهرداری مشهد امسال در زیباسازی برای نوروز اینه که توی بعضی میادین شهر فولکسهای سبزرنگی رو گذاشته و با سبزه و مترسک و غیره تزئین کرده. عکس بالای متن رو رو دیروز صبح که می‌رفتم کشیک از میدون راهنمایی مشهد گرفتم. اگه روش کلیک کنین همین عکس رو در سایز بزرگتر به همراه عکس دیگه‌ای که امروز صبح ازش گرفتم می‌بینین. (عکسها رو درحال رانندگی و با موبایل گرفتم).

خلاصه از اول امسال تعطیل که نبودم هیچ، پرکارتر هم بودم. فردا می‌تونم به امور نوروزی بپردازم، پس‌فردا دوباره باید برم ویزیت و این‌بار بیمارستان حجازی.

¤ روز قبل از تعطیلات حکم chief شدنم از دانشکده اومد. از ۱۶ فروردین

¤¤ آهنگ جدید روی وبلاگ گذاشتم