پذیرش درمان

 

رسیدیم به کمپلیانس (پذیرش) دارویی بیماران روانپزشکی. کمپلیانس دارویی به ماهیت بیماری، نوع و عوارض دارو، وضعیت فرهنگی فرد و جامعه و ... بستگی داره.

بیماران روانپزشکی رو می شه به دو گروه تقسیم کرد. یک گروه بیمارانی هستند که از بیمار بودنشون مطلعند . اینها معمولا کسانی هستند که به مطب مراجعه می کنند و به اصطلاح به بیماریشون insight (بینش) دارند. گروه دوم بیمارانی هستند که اساسا بیمار بودنشون رو قبول ندارن و معمولا توسط اطرافیان به بیمارستان آورده می شوند. قسمت عمده این گروه  فاقد insight، بیماران سایکوتیک هستند.طبیعیه که بیماری که بیمار بودنش رو قبول نداشته باشه لزومی هم به مصرف دارو نمی بینه.

  مورد دیگه ای که درباره نوع بیماری باید گفته بشه موارد خاصی هستند مثل بیماران دچار درجات شدید افسردگی که بدلیل ماهیت بیماری بطور کلی نسبت به آینده و بهبودی ناامیدن و مصرف دارو رو بی فایده می دونن و هیچ انگیزه ای برای مصرف دارو ندارن.

از طرفی، نوع بیماری تعیین کننده میزان درمان پذیری بیماری،میزان مقاوم بودن بیماری به درمان و زمان لازم برای درمانه. بعنوان مثال اختلال هذیانی (delusional disorder) اختلالیه که پاسخ به درمانش به خوبی سایر اختلالات نیست. یا اختلالات افسردگی یا سایکوزها نیاز به ۳-۴ هفته زمان دارن تا اثر داروها شروع بشه، که خب طبیعیه که توجیه دقیق بیمار رو می طلبه. یا بیماران مثلا دچار اختلال شخصیت اساسا مواردی نیستن که با دارو دچار بهبود خیلی چشمگیری بشن و با دارو فقط بعضی از علائمشون تخفیف داده می شه، در حدی که بتونن زندگی نسبتا نرمالتری رو داشته باشن. اما اگه توقع بی جایی برای فرد بوجود بیاد که با مصرف دارو متحول می شه، خب نتیجه ش سلب اعتماد بیمار خواهد بود. اما برعکس این حالت مثلا اختلال پانیک هست که پاسخ به درمان نسبتا سریع و با موفقیت بالا داره.

اما نوع دارو. داروهای روانپزشکی تا شاید ۱۰ - ۱۵ سال قبل نسبت به الان تعداد خیلی کمتری داشتند و قدرت انتخاب پزشک محدود بود. داروهای قدیمی تر روانپزشکی بخاطر عوارضی که بصورت کوتاه مدت و درازمدت بخصوص در دزهای بالا ایجاد می کنند در حال حاضر جاشون رو به داروهای جدید دادن که با کمترین عارضه، اثربخشی بیشتر و هدفمندتری دارند. اما بهرحال گاهی تلقی افراد از داروی روانپزشکی همون داروهای قدیمی با همون عوارض هست.

عارضه جانبی جزء جدایی ناپذیر همه داروهاست. اما واقعیت اینه که در حال حاضر برای هر تشخیص انتخابهای درمانی متعددی وجود داره که در صورتیکه یک عارضه برای بیمارآزارنده باشه از انتخابهای دیگه استفاده می شه. به عنوان مثال در درمان افسردگی داروهایی داریم که می تونه خواب فرد رو بیشتر کنه، خب این خیلی وقتها مفیده، ولی گاهی مناسب نیست. در این حالت می تونیم داروی ضد افسردگی دیگه ای جایگزین کنیم که برعکس قبلی خواب رو می تونه کم بکنه. این مساله در مورد خیلی از اثرات جانبی داروها صدق می کنه. البته همونطور که مشخصه خیلی وقتها اثرات جانبی و فرعی داروها مفید و کمک کننده هستن و حتی در موارد متعددی داروها رو نه بخاطر اثر اصلیش، که بخاطر اثر فرعی و جانبی اون که برای خیلی از بیماران ممکنه عارضه محسوب بشه، استفاده می کنیم.

جامعه ما در مورد داروهای روانپزشکی شدیدا تحت تاثیر خاله زنک بازی ها و دخالتهای جاهلانه افراد بی اطلاع هست. متاسفانه خیلی مرسومه که هر کس می رسه به کسی که داروی روانپزشکی مصرف می کنه این جملات رو بیان کنه: (این داروها رو نخور، وابسته به دارو می شی!) (هنوز جوونی، با این سنت داروی اعصاب می خوری؟!) (شنیدی فلانی داروی اعصاب می خوره؟! لابد دیوانه ست!!) (این داروها چیه می خوری؟! یه نفر رو می شناسم که دعا می نویسه زود خوب شی!) (تو که چیزیت نیس! چرا این قرصا رو می خوری؟!)

از دلایل مهم این نوع اظهار نظرها علاوه بر بی اطلاعی، عدم تظاهر بیرونی خیلی از بیماریهای روانپزشکیه. مثلا کسی که دچار PTSD هست وقتی دچار پرخاشگری و درگیری می شه هر کسی می فهمه که نیاز به مصرف دارو داره. ولی فرضا یک بیمار افسرده یا دچار اختلال وسواسی جبری (OCD) که برای کسی مزاحمتی نداره اساسا برای خیلیها بیمار بحساب نمیاد، و خب طبیعیه که توصیه به قطع دارو بشه.

نکته آخر هم لزوم مصرف داروها بصورت نگهدارنده(maintenance) هست که در خیلی از اختلالات روانپزشکی ضروریه، ولی بدلیل عدم رعایتش توسط بیمار، عودهای مکرر مقاوم به درمان اتفاق میفته.

اینها یه سری از دشواریهایی بود که تقریبا خاص رشته ماست.