Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

Déjà vu

Deja vu is the sense that one has previously seen or experienced what is transpiring for the first time

هلموت کهل

یک اشتباه خیلی خیلی رایج در رابطه با روانپزشکی اینه که اون رو رشته‌ای مجزا از پزشکی می‌شمرن و در ردیف مسائلی مثل بحث روح و اینجور چیزا می‌دونن. اصطلاح روح و روان هم که اصطلاح شایعی بین عوامه. در حالیکه این دو کاملا مجزا هستن و بحث روح یک مساله متافیزیکاله که اساسا در حیطه علم ما نیست و ما باهاش سروکاری نداریم. چیزی که روانپزشکی باهاش سروکار داره تظاهرات ذهنی و رفتاری اختلالات سیستم عصبی مرکزی هست و نه چیز دیگه. یعنی در واقع در روانپزشکی هم تغییرات ارگانیک داریم که به دلیل اینکه تظاهرش اغلب با علائم غیر جسمیه، ذهن افراد ناآشنا رو منحرف می‌کنه و فکر می‌کنن بیمار مثلا دچار مشکلات روحی یا امثالهم شده و ریشه اینکه مساله رو به جن‌گیر و دعانویس ارجاع می‌دن هم همینه. کاری که ما بعنوان درمان دارویی انجام می‌دیم اصلاح تغییرات نروترنسمیتری هست و از طریق روان‌درمانی هم در موارد مشخص روی تظاهرات رفتاری کار می‌کنیم. پس روانپزشکی رشته‌ایه که با علل ارگانیک، اما تظاهرات اغلب غیر‌ارگانیک سروکار داره. البته ناگفته نمونه که تظاهرات خیلی از اختلالات روانپزشکی هم بصورت جسمیه و این علاوه بر اختلالات تبدیلی و سوماتیزاسیون و اختلالات مثلا تغذیه‌ای و غیره، نمونه‌های خیلی رایجتری هم داره، مثلا در تحقیقی در کشورمون اعلام شده که شایعترین تظاهر افسردگی در ایران constipation هست که متاسفانه توجه چندانی به این موضوع و موارد مشابه نمی‌شه.

¤ توی بیمارستان ما دو سه تا از بیمارهای اسکیزوفرن قدیمی که نه دچار اضمحلال شدن و نه بهبودی کامل پیدا کردن هست که ساکن دائمی بیمارستان شدن و کارهای ساده مثل بردن برگه‌های مثلا آزمایش یا جابجایی پرونده رو داخل بیمارستان و بخشهاش انجام می‌دن. این دو نفر یکی‌شون یه خانوم موقره که خودش رو ملکه الیزابت می‌دونه، و هروقت کسی رو می‌بینه می‌گه دکتر سیمین هستم! در رفتار روزمره این خانوم بجز اینکه داخل اتاق هم عینک آفتابی گاها می‌زنه هیچ نکته دیگه‌ای که بخواد جلب توجه کنه نمی‌بینید. همکارم تعریف می‌کرد دو سال قبل یکی از رزیدنتهای سایر رشته‌ها که واسه گذروندن روتیشن روانپزشکیش به بیمارستانمون اومده بوده با این خانوم روبرو می‌شه و ایشون هم طبق معمول کاملا عادی و جدی خودش رو دکتر سیمین معرفی می‌کنه! بقیه ماجرا قابل حدسه!
نفر دوم آقای جوانی هست که قضیه امروز به اون مربوط می‌شه. این آقا هم شرایط مشابهی داره و خودش رو هلموت کهل (صدر اعظم اسبق آلمان) معرفی می‌کنه! امروز این آقای به همراه همراهی یکی از بیماران پرونده بیمار رو برای کاری به پاویونمون آورده بود و وقتی از در پاویون داشتم خارج می‌شدم این همراهی بیمار که خانوم جا افتاده‌ای بود از آقاقاسم که توی بیمارستان داداش‌قاسم صداش می‌کنن پرسید که شما نیشابوری هستی، درسته؟ داداش‌قاسم ما هم خیلی طبیعی و با لهجه غلیظ نیشابوری برداشت گفت: اصلیتم که آلمانیه! اما اومدم اینجا!!!!
ناگفته نمونه که هلموت کهل ما گاهی خودش رو هیتلر هم معرفی می‌کنه...

¤¤ بطور کلی تمایل بیشتری برای کار با استاژرها احساس می‌کنم تا اینترنها. آخه استاژری روان یه بخش خاص و جدید و جالب و هیجان‌انگیزه، و دانشجو علاقه داره مطالب جدید یاد بگیره و از مریضهایی که توی بخشای ارگانیک نمی‌بینه سر در بیاره. و خب این انگیزه و فعال بودن استاژرها آدم رو فعالتر می‌کنه، اما اینترنها دیگه اون تازگی که بخش براشون توی استاژری داشته رو احساس نمی‌کنن و از طرفی دوران اینترنی دورانیه که اگه فرد علاقه‌مند نباشه بیشتر ذهنش معطوف به انجام تکالیف روزمره‌ش هست تا یادگیری مطالب جدید. این البته ثابت نیست و داشتم استاژرهای جیمبو و اینترنهای فعال که طبعا نفعش رو خود اون کسی می‌بره که علاقه‌مند باشه، وگرنه همه‌چیز در حد انجام تکلیف می‌شه.

¤¤¤ نیمه دوم کشیک امشب با منه. امیدوارم خلوت باشه. اثر سردی هوا بر تعداد مراجعین به درمانگاه در مورد رشته ما تا حدودی متفاوت از سایر رشته‌هاست. دلیلش هم اینه که وقتی هوا سرد می‌شه بیماران کنترل نشده‌ای که در حالت عادی از خونه خارج می‌شن و خونواده توجهی بهش نمی‌کنه در اثر سرما دائما جلوی چشم خونوادشه و نتیجتا خیلی وقتا ناچار به آوردن بیمار به اورژانس می‌شن.

¤¤¤¤ از اینی که هست هم دارم سرم رو شلوغتر می‌کنم. امروز راجع به یه  research جدید با استادم صحبت کردم. آخه ظاهرا قرار sleep lab مرکزمون همین روزها افتتاح بشه.

¤¤¤¤¤ ندارد

¤¤¤¤¤¤ غریبه آشنا...

نظرات 25 + ارسال نظر
سپیده سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 23:52 http://gomshodegan.blogsky.com

خسته نباشید. امیدوارم هوا گرمتر از سر شب باشه!
منم چند وقتیه احساس می‌کنم خانوم مرکلم٬ بیام ور دست داداش قاسم واستم؟! :دی
کلا از انترن و استاژر بگذریم تو هر رشته‌ای آدم تو سالهای اول تحصیل انرژی بیشتری واسه یادگیری داره و کم‌کم انرژیش تحلیل می‌ره!
غریبه آشنا... هــــــی٬ یاد...
بی‌خیال! وبلاگ خودم کمه حالا تو نظرام واسه دیگرانم هی یاد خاطراتم می‌افتم! :)

واقعا خانوم مرکل رو فقط کم داریم!

crescendo سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 23:52 http://crescendo.persianblog.ir

آدم توی بخش روان خیلی بیشتر از سایر بخش ها ارزش سلامتی اش رو می فهمه .... بیشتر ....

...

mary چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:44

سلام دکی :)
منو که یادت هست؟
این مریضای اسکیزوفرنتون چقدر باحالن :)

سلام
بله! کم پیدایین!

دکتر گمشده چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 15:13 http://drdarya74.blogsky.com

میگم دکی جون سلام منو به دکتر سیمین و داش قاسم برسون
ازشون خوشم اومده!!
راستی اون رزیدنته از دکتر سیمین خواستگاری کرده بود؟!!

سلام دارن خدمتتون!
نه بابا در این حد هم نبوده دیگه!‌ فقط مثل یه همکار باهاش صحبت کرده!

ایرمان چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 23:47

خوبه پس اگر ویزایی خواستیم چرا بریم سفارت؟می یایم جای شما!!
خیلی با مزه اند!

جای من که نه
جای جناب صدر اعظم

سرمه پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 00:01 http://roseola.blogfa.com

نصف عمر من واسه این صرف شده که ادمهایی رو که واقعا به کمک روان پزشکی نیاز دارند در همین رابطه مجاب کنم. دیوانه کننده ست این تصور غلط .

اینجا از جاهایی هست که غلط دانی از نادانی خیلی بدتره
ولی بالاخره یه روز درست می شه...

mary پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:36

اینترنت گردیم که سر جاشه،هر روزم به اینجا سر می زنم :) ولی آشفته تر از اونم که حرفی بزنم :( درگیرم حسابی، البته با خودم :(

:(

mary پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:36

نمی دونم چی کار کنم.دوباره برم پیش روانپزشک یا نه؟بعد پیش همون دکتر قبلیم برم یا نه؟اصلا لازم هست برم؟ اصلا مگه من چیزیمه؟از یه طرف می گم برم که دیگه دو دل نباشم بعد نمی دونم دکتر قبلیه چه برخوردی می کنه که بعد از ۳ ماه برم پیشش.تازشم منم خیلی دل خوشی ازش ندارم.از اونورم اگه بخوام پیش یه دکتر دیگه برم نمی دونم چی بگم.اصلا مگه من مشکلی دارم؟؟؟ :(

اگه با دکتر قبلیت مشکلی نداری بهتره پیش همون بری.
خودت نگفتی آشفته تر از ...؟!

سارا پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 14:11 http://jarahedivoone.persianblog.ir

چه قدر باحالن این مریضاتون . واسه این کارایی که تو بخش براتون می کنن حقوق هم بهشون می دین؟!!
سلامم برسون به سیمین خانم و قاسم کهل!!

من چی کاره ام که پول بدم؟!
این بندگان خدا پول می خوان چی کار؟ از بیمارستان آخه خارج نمی شن. همه نیازهای روتینشون هم توسط بیمارستان تامین می شه

Jimbooooooo! پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 14:15

سلام از ماست!
خوبید؟
به قول استاف اورئوس : چه خبر؟!
و اما...
منم بعد اتمام تز کذائی افکار شیطانی به سرم زده...
یکی از استاژرای خنگول مثلآ اکتیو و علاقه مند به روان (!) رو کوک کردم بیاد پیش استاد عزیز یه تز (طرح تحقیقاتی) بگیره و من ساپورتش کنم (در حقیقت abuseش کنم!)
چه شود...!
با این وضعیت که تز طول کشید و طرح نرفتم قید امتحان امسال رو زدم...
و اهمیتی هم نداره چون نخوندم
ولی دارم شروع میکنم

سلام
مرسی. سلامتی رهبر
شما چه جوری می خواین ساپورت یا هر کار دیگه ای بکنید؟ چون ما هم همچین برنامه هایی رو استاف اورئوس برامون چیده!

پس رزیدنتی شما به ما نمی خوره! شانس آلود شدید!

. پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 22:06

قریب یکساله که بهت سر می زنم٬هنوز عزیزی اما فکر می نوع نوشتنت عوض شده ٬ نمی دونم انگار محافظه کار شدی.

از لطفت ممنونم. و از دقتت...

مجید پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 23:56 http://saddard2.persianblog.ir

با این تعاریف رسما باید به خودمون شک کنیم !!!!

;)

ناما جعفری جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 15:30 http://www.koko61.blogfa.com

آدم ها با آدم های دیگرمتولد می شوندوبعدبا همان آدم ها
می میریند...شایدزودتر...نوشته هایت گاهی زودترازآنچه فکرمی کنی تمام می شوند...دژاووعزیز...قبرشان می کنی...فکر می کنم...البته گورستانی که به وجودآوردی دیگرجا..ندارد..درست نمی گم....

نمی دونم این نوشته چه چیزی داشت که اینهمه ازش برداشت این مدلی می شه.
ولی...

کاملیا جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 17:37 http://sweetchippy.persianblog.ir

اول سلام:)))) بعدشم چرا اینقده عکسهاس خودتو گذاشتی واه واه چقده خود شیفته!!!! بعدشم خوب کاری میکنی با استاژرها کار میکنی آخه این استاژرها اینقده خوب و نازنین هستند که حد نداره اصلا درود بر استاژرهای همه چی تموم:))))

سلام از ماست!
شما اگه صلاحه اون وبلاگت رو آپدیت کن!
استاژر کلا موجود خوبیه. اینو قبول دارم. دوران استاژری هم از بهترین دوران پزشکیه. هر روز مطلب جدید یاد می گیره آدم

. جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 17:39

خب چرا؟ حیفه٬ تو ذوقتو سرکوب می کنی٬ توو دنیا هیچی ارزش محافظه کاری مارو نداره (البته به نظر من)
اندیشه هات ارزش داره٬ دوباره بیارشون اینجا لطفا

تو همونی کسی هستی که با همین اسم قبلنا کامنت می ذاشتی؟


محافظه کاری من در زمینه مطرح کردن عمق احساساتمه که اینجا دیگه شرایطش رو نداره. وگرنه اندیشه هام رو مثل سابق می نویسم

میم شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 00:15 http://stormysea.persianblog.ir

تا چند ماه دیگه با همین روند پیش برین بعد به انترنها توجه خاص داشته باشید مخصوصا از نوع جوجه انترن :)

;)

علی شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 20:45 http://medicineman.persianblog.ir

کاش همه به اسکیزوها یه جور دیگه نگاه می کردند

اول بذار به خود روانپزشکی درست نگاه کنن!

. شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 22:16

بله٬ سر اون جربان تصادف فرضی دختر فرضیت.


احساس و اندیشه آدما همزادن٬ دوقولو هستن! ولی مث حس و فکر تو گاهی باهم درگیرن(بازم به نظر من)

آها. خودشی!
ببین موضوع چیز دیگه ایه. موضوع اینه که ما آدما ذاتا نیاز داریم واسه بیان احساساتمون یه امنیت خاطر بالا داشته باشیم. منظورم اینه که اینجا دیگه مثل اون اولها خصوصی نیس...

ریحان شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 22:48 http://DR-REIHAN.PERSIANBLOG.IR

از اینکه بالاخره دو کلوم حرف خوب راجع به استاجر ها فرمودید بسیار ممنون و سپاسگزارم! اما از اونجایی که ایشالله عن قریب داریم اینترن میشیم تقاضا می شود یه پست هم در مدح و ستایش اینترن جماعت بفرمایید!

نه دیگه کلی تا همینجاش هم ناپرهیزی کردم

دختر مرده یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 00:26 http://arameshdarowj.persianblog.ir

یه چیزی بگم خندت نمیگیره؟!!! من هرچی فکر میکنم دلیل تعداد مراجعین شما رو توی هوای سرد نمیفهمم!!!

هوا که سرد می شه معمولا آدما دوس دارن توی خونه باشن. این در مورد مریضهای روانپزشکی که توی خونه نگهداریشون آسون نباشه باعث می شه که اون مقداری از وقتشون رو که قبلا بیرون از خونه می گذروندن و باعث می شده خونواده تحملشون کنن رو هم توی خونه باشن. در نتیجه طاقت خونوادنه طاق می شه و میارنشون بیمارستان تا از دستشون راحت شن

جوراب یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 14:18

اول کلی ذوق کردم به این مریضای اسکیزو.....مثلا به اینکه چه جالب و چه باحال و اینکه چه خوبه که کار میکنن اینجوری حتی.... اما دلم گرفت بعدا.. به اینکه اونا تمام عمر باید اونجا بمونن . تمام عمر تصویر ذهنی غلط از خودشون دارن و .........

حفظ حتی یه فانکشن جزئی برای این بیماران خیلی کمک می کنه که مهارتهای زندگیشون پسرفت نکنه. به نظر من این چند مورد از این مساله نفع خوبی می برن. و خودشون از این موضوع رنج زیادی که توقع داریم رو نمی برن. چون بینش ندارن

. یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 18:17

تو بچگی های بچگی ٬ توو مدرسه رفتن ها٬ تعلقات خاطر دوره جوونی ٬ روزگار دانشگاه و حتی توو محیط کار :
بدترین حسی که من تجربش کردم٬ عدم امنیت بوده.


...

پزشک۷۸ دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:53 http://78med.persianblog.ir

یه دلیلش هم اینه که اینترنها بیشتر تداخل کاری باری با رزیدنت ها دارند و تقابل بیشتر میشه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:35

[ بدون نام ] شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:36

<embed src="http://www.sharemation.com/dejavu/music/Vangelis.mp3" style="border:1 black solid; background-color:#000000;" title="!در حال خواندن وبلاگ من، موسیقی مورد علاقه‏ام را بشنوید" width="160" height="50" type="application/x-mplayer2" autostart="false" loop="true" SHOWSTATUSBAR="1" ShowPositionControls="0"></embed>

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد